کمتر کسی امروز در این واقعیت شک دارد که ایران تحت حکومت ملاها از یک دولت-ملت درحال بازسازی تمدن گذشته در دوران پهلوی به یک اسب راهوار (اما گیج و گنگ) برای فرقهگرایی گسترشطلب و تروریسم شیعی تبدیل شد و اگر شرایط موجود ادامه پیدا کند، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان. جامعه ایران در ۴۴ سال حکومت روحانیون و پاسداران آنها در همه زمینهها جز مسیر انحطاط را طی نکرده است. همه شواهد این ادعا را در دو کتاب در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار: جامعه ایران ۱۳۵۷-۱۳۹۷ و رنسانس فرهنگی-اجتماعی ایران در قرن ۱۵: بایستههای گذار از انحطاط اسلامی آوردهام (هر دو کتاب بهطور مجانی در اختیار خوانندگان است).
چهار وعده فریبدهنده
اسلامگرایان شیعه در سالهای دهه ۵۰ خورشیدی با چهار وعده مردم ایران را که اکثرا نه دین خود و نه روحانیت شیعه را میشناختند، فریب دادند:
۱. احیای تمدن اسلامی: با توجه به اقداماتی که انجام میدادند، منظورشان از این وعده تکرار مدل پیامبر اسلام و تاسیس خلافت اسلامی بود و نه رشد و پیشرفت علوم و فنون
۲. برقراری عدالت: منظورشان نه عدالت حقوقی و قضایی، بلکه عدالت اجتماعی بود که عنوان خوشظاهری برای سوسیالیسم اسلامی شده بود، برای رقابت با کمونیستها در کسب قدرت
۳. استقلال از ابرقدرتها: البته معنای خام ضداستعماری و ضدبیگانه آن با علم به بیگانههراسی در میان ایرانیان مد نظر بود
۴. معنویت دینی: این موضوع تحت عنوان مبهم بازگشت به شرق دربرابر تصور موهوم از مادیگرایی صرف در غرب مطرح میشد. غربشناسی ایرانیان در آن دوره درحد سخنان کلی و مبهم و بیاساس بود.
در باب تبدیلشدن عدالت اجتماعی به دولتگرایی و چپاول منابع عمومی ازطریق دولت (که در حکومتهای سوسیالیستی معمول است)، تبدیلشدن استقلال به غربستیزی و قبول سلطه تزاریسم و کمونیسم چینی، و تبدیلشدن معنویت به مداحی و زیارت از کیسه مردم برای بستهبندی تمامیتخواهی اسلامگرا بسیار سخن گفته شده است. در این نوشته به فریب اول، یعنی فروختن رویای تمدن اسلامی، میپردازم.
دو رویای امپراتوری و تمدنی
ایرانیان از ابتدای دوران بیداری خود در حدود ۱۵۰ سال پیش، دو رویا را همزمان حمل کردهاند: ۱) رویای احیای امپراتوری قدرتمند هخامنشی که قلمرو آن از هند و آسیای میانه تا شمال آفریقا و جنوب شرقی اروپا را در دورههایی دربرمیگرفت (البته بدون گسترشطلبی) و ۲) احیای دوران رونق علوم و فنون تحت خلافت عباسیان که ایرانیان نقش اصلی را در مدیریت و اجرای آن ایفا میکردند. ایرانیان آرزو داشتند انحطاط تمدنی از قرن ششم هجری به بعد را پشت سر بگذارند. ایران در قرنهای دوم تا ششم هجری مهد ترجمه آثار یونانی و رونق ادبیات و علوم و فنون و فلسفه بود. شعارهای «تمدن بزرگ» و تغییر تقویم از هجری به شاهنشاهی در دوران پهلوی دوم متوجه این دو رویا بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
کارگزاران سکولار دوران پهلوی بیشتر بهدنبال شکل مدرن احیای یک تمدن باستانی (مدل ژاپن) رفتند و سه برنامه موفق توسعه را در این قلمرو به اجرا گذاشتند. برخی از کارگزاران پهلوی رویای توسعه از مسیر احیای تمدن دوران طلایی مابعد اسلام و اتکا بر علوم و فنون گذشته را درسر داشتند (مثل سیدحسین نصر) اما با تصور روحانیت شیعه بهعنوان حاملان آن تمدن و رفتن بهسراغ آن، جز به قدرتگیری آنان کمکی نکردند. کسانی هم که میخواستند به جامعه ایران مسیر انحطاطش را بنمایانند (مثل جواد طباطبایی که انحطاط تمدنی را به انحطاط اندیشه سیاسی و نه حتی انحطاط حوزه سیاست تقلیل میداد) درنهایت بهدلیل جستوجوی انحطاط در دوران پهلوی و نه جمهوری اسلامی به دایرةالمعارفنویسی تحت نظر منحطترین حکومت تاریخ ایران، یعنی حکومت دینی شیعی، تبدیل شدند.
رهیافت اسلامگرایان
اما اسلامگرایان که تصورشان از اسلام فقط شریعت و قدرت بود و چیزی بیش از آن نمیدانستند (مدعیات فلسفی و عرفانی آنها تنها نمایش بود) همه دستاوردهای تمدن تحت خلافت اسلامی را به شریعت و تبلیغات سیاسی و جنگاوری تقلیل دادند و احیا از نظر آنان همانا احیای فقه (فقه پویا بهجای فقه سنتی) و کلام (دفاع امروزین از اصول دین بهجای دفاع نقلی از آنها) بود.
اسلامگرایان شیعه اولین گروهی در تاریخ بشرند که با فقه و الهیات بهعلاوه بسیج و سپاه میخواهند تمدن بسازند و تمام دنیا را فتح کنند. به همین جهت، آنها در داخل به اسلامیسازی براساس شریعت ایدئولوژیزهشده پرداختند و بساط بوقهای تبلیغاتی حکومتی و حذف دگرباوران را به راه انداختند و در بیرون از کشور نیز مدل یاغیگری و گروگانگیری صدر اسلام و برساختن هستههای نظامی (تحت عنوان کمک به جنبشهای آزادیبخش) برای تاسیس خلافت اسلامی را پیشه کردند.
نتیجه دنبالکردن این مدل، کشوری فقیر و فلاکتزده با نفوذ امنیتی و نظامی در گوشههایی از چهار پایتخت (بغداد، بیروت، صنعا و دمشق) منطقه است. این دقیقا همان احیای تمدن اسلامی است که اسلامگرایان از آغاز نوید میدادند. نابودی اسرائیل (نقطه اوج سیاست نظامی و خارجی رژیم) اضافهکردن یک پایتخت دیگر (البته سوخته با بمب اتمی) به این حوزه نفوذ است که مستلزم فلاکت بیشتر یا حتی نابودی بخشی از کشور با واکنش به استفاده از سلاح اتمی علیه اسرائیل است. پروژه تسخیر کاخ سفید (برای سینهزنی و برگزاری نماز) نیز مستلزم نابودی همه کشور است.
زمین سوخته رویایی
ادامه جمهوری اسلامی براساس مدلی که خامنهای و فرماندهان نظامی و روحانیون منصوب او (پس از شرکت در دروس خارج خودش) از حکمرانی و مدیریت جهانی در ذهن دارند، نهتنها به بسط امپراتوری ایران یا احیای دوران طلایی خلافت اسلامی در حکومت عباسیان منتهی نشده است و نمیشود، بلکه بیش از یکمیلیون کیلومتر مربع زمین سوخته برجای میگذارد: جنگلها و مراتع و دریاچههایی که یکی بعد از دیگری نابود میشوند، شهرهایی که بهتدریج به بیغوله و حلبیآباد تبدیل میشوند، روستاهایی که مردم ترکشان میکنند (تاکنون ۳۰هزار از حدود ۶۰هزار) و مناطقی که موشکها یا بمبهای اتمی پس از حمله به اسرائیل شخم خواهند زد. اسلامگرایی همانا رویای انحطاط و نابودی است.
احمدینژاد بهدنبال آن بود که بمب هستهای و قصابی در سوریه را در کنار بزرگداشت لوح کوروش بهعنوان روشهای احیای امپراتوری به مردم بفروشد که موفق نشد. نامیدن خامنهای به «رهبر مسلمین جهان» نوعی ژستگرفتن برای حرکت بهسوی آن امپراتوری امتمحور است که البته کسی در دنیا و ایران آن را جدی نمیگیرد. این شکستها البته مقامات را از خرید وفاداران با دلارهای نفتی و تاسیس هستههای تروریستی در سراسر دنیا بازنداشته است.
فرصت طلایی رنسانس ایرانی
جنبش انقلابی موجود یک فرصت استثنایی برای مردم ایران است که کشور خود را از ملاهای مالیخولیایی پس بگیرند، روندهای انحطاطی موجود را متوقف کنند و با هلدادن مذهب به حیطه خصوصی و انحلال دین سیاسی، کشورشان را با ۳هزار سال تاریخ تمدنی و امپراتوری دوباره از نو بسازند. در دوران معاصر هیچگاه چنین فرصتی با چنین مردمی که از توهمات مذهب سیاسی و گسترشطلبی فرقهگرا بیدار و چشمانشان بر تمدن غربی امروز باز شده باشد، فراهم نشده بود. با حذف سپاهیان تاریکی و کشتار و ترور و ملاهایی که تنها فقه قرن چهارمی (نه حتی تاریخ فقه) میدانند، همه ظرفیتهای نفوذ تمدنی و قدرت نرم ایران آزاد میشود و ایران عظمت گذشته خود را در چند دهه بازخواهد یافت.
اگر چنگال امتگرایی تمامیتخواه و فرقهگرایی امپریالیستی آن از روی ایران برداشته شود، این کشور از همه منابع تاریخی، ملی، طبیعی و انسانی برای تبدیلشدن به قدرت نرم و تمدن برخوردار است. ایدئولوژی اسلامگرایی تنها درمیان تروریستها و غربستیزان خریدار دارد؛ اما تنها نگاه کنید به نوروز که چه ظرفیتی برای ارتباطگیری با همه ملل و بسط فرهنگ ایرانی در سراسر دنیا دارد. در ایران بیش از یک میلیون میراث تاریخی و مورد توجه فرهنگدوستان وجود دارد که رژیم اسلامی بهجای احیا، نگاهداری و بهرهبرداری، آنها را رها کرده است تا از میان بروند، یا آنها را شخم میزند. سه تعلیم پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، سه پیام جهانی بسیار ساده و قابل اجماع میان-بشریاند. آثار مولانا همانند کاغذ زر در دنیا خریدار دارد و داستانهای حماسی شاهنامه در انتظار تبدیلشدن به آثار نمایشی و سینمایی بزرگاند. تا بساط اسلام سیاسی جمع نشود، ایران مسیر انحطاطی را ادامه خواهد داد.