بیستویکم سپتامبر روز جهانی صلح است. سازمان ملل متحد توقع دارد همه کشورهای درگیر منازعه در این روز، با تلاش بیشتر به سوی صلح حرکت کنند و حتی اگر میسر است در این روز در تمام کشورهای دچار تنش و درگیری، آتشبس صورت بگیرد.
حداقل در نیم قرن گذشته هیچ مردمی به اندازه افغانها، تشنه صلح نبودهاند و با این که اکثریت دولتها در این نیم قرن، صلح را هدف اصلی سیاستورزی خود قرار دادهاند، اما در واقعیت هیچگاه صلح در افغانستان شکل نگرفت.
دکتر نجیبالله در سال ۱۹۸۶ جانشین ببرک کارمل شد. دولتی که در آن زمان روی قدرت بود، زیر نفوذ کامل روسها قرار داشت و این مسئله باعث طغیان عمومی در افغانستان شده بود. زمانی که دکتر نجیبالله قدرت را به دست گرفت، افغانستان در اوج درگیریهای داخلی قرار داشت. نجیبالله که تحولات شوروی سابق را با دقت پیگیری میکرد، میدانست که روند این تحولات، دامن افغانستان را نیز خواهد گرفت و به همین دلیل، او روند صلح را به نام «مشی مصالحه ملی» در پیش گرفت. این روند از مجاهدین میخواست تا سلاح به زمین گذاشته و وارد برنامه صلح شوند.
او همچنین خواهان برقراری آتشبس شش ماهه شد تا در خلال این مدت مذاکرات صلح صورت گیرد و یک دولت ائتلافی ایجاد شود. البته در ظاهر این روند به یک دولت فراگیر اشاره داشت، اما درواقع، نجیبالله نمیخواست قدرت را با مجاهدین شریک شود، بلکه میخواست با دو پارچه کردن مجاهدین، زمان بیشتری برای حکومتداری داشته باشد و همین گونه هم شد.
از سال ۱۹۸۹ که روسها کاملا از افغانستان خارج شدند، دکتر نجیبالله به کمک شبهنظامیانی که از مجاهدین جدا شده بودند، توانست سه سال دیگر نیز حکومت کند. زمانی که ژنرال دوستم قدرتمندترین شبهنظامی دولت از دکتر نجیبالله جدا شد و روسها هم کمکهایشان را به دولت نجیبالله قطع کردند و او دولتش را در حال سرنگونی دید، به روند صلح متوسل شد و از سازمان ملل متحد خواست تا رهبری روند صلح در افغانستان را هدایت کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما مجاهدین که رسیدن به قدرت را با توجه به ضعف روزافزون دولت نجیبالله، حتمی میدیدند، با اینکه در مذاکرات حضور داشتند، اما به آن پایبند نماندند و در آوریل ۱۹۹۲ کابل سقوط کرد و مجاهیدن قدرت را در دست گرفتند. با حضور مجاهدین هم صلح در افغانستان نهادینه نشد و هر نیروی جهادی خودش را یکهتاز قدرت در افغانستان میدانست.
به همین دلیل جنگهای تنظیمی، آنچه را که از جنگ ۱۴ ساله سالم باقی مانده بود، ویران کرد. کشورهای زیادی بهویژه پاکستان و عربستان سعودی برای برقراری صلح میان مجاهدین تلاش کردند و با اینکه مجاهدین روی جلد قرآن برای صلح امضا کردند، اما جنگ همچنان ادامه داشت تا اینکه طالبان طومار همه را درهم پیچید.
با سقوط طالبان در ۲۰۰۱ و ایجاد نظام جدید در افغانستان، باور به شکلگیری صلح در این کشور بار دیگر افزایش یافت. اما در نشست بن که دستورکار نظام آینده افغانستان پیریزی میشد، جایگاه صلح و ثبات در نظر گرفته نشد. با وجود اینکه طالبان از قدرت رانده شده بودند، اما همه میدانستند که هسته طالبان همچنان زنده و ثابت باقی مانده است.
طرد طالبان نخستین اشتباه در راه تامین صلح در افغانستان بود. معصوم استانکزی، مذاکرهکننده ارشد پیشین صلح برای دولت افغانستان و رئیس اداره امنیت ملی در افغانستان، در نشستی که موسسه مطالعات صلح آمریکا در سال ۲۰۲۲ برگزار کرده بود، گفت سه اشتباه تاریخی در روند صلح در دو دهه گذشته صورت گرفت که قابلجبران نبود؛ اول، حذف طالبان از کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ که به توافق بر سر حکومت پس از طالبان منجر شد، یک اشتباه راهبردی بود و باعث به هدر دادن فرصت منحصربهفرد استقرار صلح شد. دوم، پاکستان از طریق حمایت از طالبان، نقش تخریبکنندهای در روند صلحسازی در افغانستان ایفا کرد و سوم، حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ بود که افغانستان را از کانون توجه جهانی دور کرد.
اخضر ابراهیم، نخستین نماینده دبیر کل سازمان ملل متحد در افغانستان، نیز سالها قبل گناه نابخشودنی سازمان ملل را طرد کردن طالبان از روند دولتسازی در نشست بن دانست. از سوی دیگر، زمامداران افغانستان هم در مورد روند صلح رویکرد صادقانه نداشتند. با اینکه حامد کرزی، نخستین رئیسجمهوری افغانستان پس از ۲۰۰۱، نخستین قدمها را برای صلح با طالبان برداشت، اما این قدمها نهادینه و بنیادین نبود.
کرزی هرازگاهی مقامهای دخیل در روند صلح را تغییر میداد و این مسئله متاسفانه این روند را مختل میکرد. در دوران حکومتداری اشرف غنی، روند صلح کاملا به یک بازی سیاسی تبدیل شده بود. اشرف غنی تنها به یک چیز، تشکیل حکومت فراگیر به رهبری خودش، میاندیشید. به همین دلیل تمام تلاشهای جهانی برای تقویت روند صلح در افغانستان ناکام میماند.
در اواخر حکومت اشرف غنی، زمانی که آمریکا توافق دوحه را امضا کرد، غنی متوجه شد که عمر حکومتش به سر آمده است، اما باز هم با بازیهای پیچیده سعی داشت تا زمان بیشتری برای خود بخرد، اما این امر طالبان را که امید به پیروزی در آنان قدرت گرفته بود، مصممتر کرد.
در نهایت طالبان با زور سرنیزه و برخلاف توافق دوحه، شهرها را یکی پس از دیگری تصرف کردند و با فرار اشرف غنی، روند صلح هم مانند سال ۱۹۹۲ ناکام ماند.
اکنون نیز تعدادی از کشورهای جهان بر این باورند که صلح در افغانستان نهادینه نشده است. بهرغم اینکه جنگ به مفهوم متعارفش دیگر در افغانستان وجود ندارد، اما نیروهای مخالف طالبان در گوشه و کنار افغانستان کم نیستند و میتوانند با جنگهای چریکی، صلح را در این کشور به یک مفهوم دستنیافتنی تبدیل کنند.
طالبان هم همان مسیری را طی میکنند که پیش از این دولتهای گذشته رفتهاند. درنهایت، صلح همچنان برای مردم افغانستان به یک آرمان تبدیل شده است، آرمانی که امید تحقق آن تقریبا صفر است.