(چهارمین بخش از مصاحبه تکان دهنده خواهر ثاریه گشتالاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، که با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام را به چالش میکشد.)
به نام خدا. با بسم الله الرحمن الرحیمی دیگر. امروز صبح از ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به اینجانب اطلاعیه دادند که سردار شورالاسلام به علت آبله مرغون، برای ادامه مصاحبه آماده نمیباشد. اینجانب نپذیرفتم و با شمع خبرنگاری و ژورنالیستی پیگیر گردیده و اعلام نمودیم اینجانب با برادر عکاس در محل حاضر و با روشن نمودن شمع روزنامه نگاری، برای مصاحبه پافشاری نموده و تا نیامدن ایشان چند روز در اینجا تحصن نموده و اعتصاب ساندویچ مینماییم..
بنابراین بعد از چند ساعت سرانجام دو لباس شخصی بسیجی عظیمالجثه، سردار محترم را با برانکارد آورده که بطور زایدالوصفی آثار آبله مرغون در صورت و گردن نامبرده هیچگونه دیده نمیشد. فقط آثار خوف و وحشت در نواحی دیگرِ سردار مشاهده گردید.
سردار را در حال پیچیده لای پتو، پشت میز گذاشته، یکی از لباس شخصیها قپههای سردار را دو طرف شانه نامبرده روی پتو نصب نموده که معلوم باشد لای پتو، سردار میباشد.
سئوال: «سردار، خیلی زایدالوصف لاغر شدهاید. چرا؟»
جواب: «من از بچگی آبله مرغون خیلی گرفتم.»
- ولی انگار این آبله مرغون نمیباشد که شما گرفتهاید.
- بعله. این استرس آبله مرغون میباشد که به دیپرشن مربوط است. بعد از اینکه ما هواپیمای اوکراین را زدیم ...
- شاید هم بعد از ترور سردار سلیمانی!
- خیر، وقتی مال اوکراین را به جای هواپیمای خودمان زدیم ...
- مگر قرار بود هواپیمای خودمان را بزنید؟
- بعله، ما برای اینکه ریگان نزند ...
- ریگان؟!
- بعله، همان ترامپ، ترامپ. من یک مقدار قاطی ... باید ببخشید. ما برای اینکه ترامپ نزند، نعلبکی کردیم.
- نعلبکی؟
- بعله… نخیر… آهان، منظورم پیشدستی است. پیشدستی کردیم.
- چرا هواپیمای اوکراینی زده شد؟
- افسر مسئول دفاع پدافندی در حال نماز بوده. وقتی از آن گوشه، هواپیمای اوکراینی را روی مونیتور میبیند، با صدای بلند میگوید الله اکبر.
- چرا میگوید الله اکبر ؟
- خواسته به معاونش حالی کند که این را نزنی، اما معاونش برعکس، الله اکبر را تأییدی میگیرد، میزند. یعنی فقط دگمه را فشار میدهد. بقیه کار همینطور اتوماتیک انجام میشود.
سرکار پتوپیچ این «اتوماتیک» را با لحن زایدالوصفی گفته و میگوید:
- این را درشت بنویسید تا خانوادههای عزادار و دانشجویان و دولت کانادا بدانند قضیه به همین سادگی بوده و کسی چاقو برنداشته یکی یکی گلوی مسافران هواپیما را ببُرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
میپرسم: «سردار، کسی که دگمه را اشتباهی زده محاکمه نمیکنید؟»
- اختیار دارید. حسابش را میرسیم. این احمق هم اگر بلند شده بود که به موقع نمازش را بخواند، این سانحه پیش نمیآمد. حالا تحت تعقیب قرار میگیرد.
- به اتهام قتل عمد یا غیرعمد؟
- اختیار دارید. به اتهام ترک نماز که صد پله از قتل بالاتر است. آسانسور است. باید تحقیق شود که آیا همیشه از زیر نماز درمیرفته یا نه؟ امام صادق علیه السلام میفرماید: "هرکس با هفتاد دختر در خانه زنا کند، و هفتاد پیغمبر را بکشد و هفتاد کتاب آسمانی را بسوزاند، گناهش کمتر است از کسی که یک روز نمازش را عمداً نخواند."
سردار آهی کشید و افزود: «دور از جان شما، حسابش را بکن، زنا با هفتاد دختر در خانه ...» (برادر عکاس گفت: زناپارتی!) سردار نگاه تندی به او انداخته و افزود: «زبانم لال کشتن هفتاد پیغمبر ... مثل اینکه هفتاد تا پیغمبر را بذاری توی طیّاره، موشک بزنی بهشون ...» و با احتیاط ادامه داد: «حالا سوزاندن کتاب آسمانی را فاکتور میگیریم، عملیات روی آن هفتاد تا دختر و هفتاد تا پیغمبر، گناهش کمتر از یک روز نماز نخواندن است. بسم الله، این شما، این حضرت امام صادق، این گوگل داتکام.»
در اینجا سردار معظم لپتاپ خود را - به عنوان شاهد - از روی میز بلند کرده، آهسته به میز کوبانده، از جا برخاسته، پتو را مثل چادرنماز دور خود نگهداشته، یک دست خویش را از لای آن درآورده و افزود:
- امّا افسر اصلی نماز میخوانده که سانحه پیش آمده. نماز! ... آری نماز! ... وقتی ما بدانیم، بازماندگان بدانند، دولتین کانادا و اوکراین بدانند، بویینگ بداند که پای نماز در کار بوده، دیگر جای حرف و گله و شکایتی باقی نمیماند. ثوابش به همه رسیده. در اینجا فقط باید برای یک نفر متأثر بود و اشک ریخت...
میپرسم: «برای کی؟»
سردار با بغضی کربلایی میگوید: «برای آن بدبخت مسافری که از هواپیما جا ماند و اکنون در تهران توی سر خودش میزند.» سردار احتیاطاً اشکهای فرضی را با گوشه پتو از صورت پاک میکند و میگوید: «نیروهای مسلح هم دیگر نمیتواند کاری برای او بکند.»
میگویم: «سردار، پس به نظر شما هم زدن موشک به طیّاره عمدی نبوده و خطای انسانی بوده؟»
سردار با دندانقروچه جواب میدهد:
- بعله، اشتباه پیش میاد. من خودم امروز صبح جورابهامو لنگه به لنگه پوشیدم. حالا اومدند بَنِر درست کردند از اینجا تا اونجا که غلط کردید اشتباه کردید. البته من زود متوجه شدم جورابهامو درست کردم، ولی خطای انسانی همیشه هستش. حالا یک عده الاغ میگویند خطای انسانی فقط یکبار بوده، آنهم در ۵۷ بوده! بعدش همه جنایت بوده!
سردار سری به افسوس و نگرانی تکان میدهد:
- حالا من دلواپسم اگر رهبر خبردار بشه، چی بشه؟
- ایشان هنوز خبر ندارند؟
- البته ایشان باهوش هستند. نمیشود چیزی را از ایشان پنهان کرد. الان یک مقدار جسته گریخته بو بردهاند که یک چیزی گران شده، ولی نمیدانند بنزین بوده یا نشاسته یا صندلی ارج!
- راجع به هواپیما هنوز نمیدانند؟
- اگر هم بدانند در حد همین است که بنزین هواپیما گران شده؛ آن هم نه سه برابر.
از سردار بزرگ راجع به دشمنان جمهوری اسلامی و طرز مقابله با آنان بعد از سردار سلیمانی سئوال میکنم.
میگوید: «دشمن در هر لباسی در میآید. حتی گاهی لخت میآید. الان ما بعد از داعش چند هزار دشمن در داخل دستگیر کردهایم که بعضیهاشان حتی هنوز به سن قانونی نرسیدهاند. زندانهای ما دیگر جا ندارد. پسرک، دخترک، داشته از خیابان رد میشده او را گرفتهاند. ما اینطور درگیر هستیم. برادر مسیح علی نژاد را هم گرفتهایم.
- ایشان چند تا برادر دارد سردار؟
- نمیدانم. اطلاعات ما تاکنون همان یک نفر را شناسایی کرده. فقدان سردار سلیمانی خیلی کارهای ما را عقب انداخت. دو تا دکل دریایی هم قرار بود نذر سیدالشهدا یکجوری بگیریم که آب از آب تکان نخورد توی دریا. این هم به هم خورد.
- دکل برای چی بوده؟
- همان فولاد خالیش ارزش دارد. مجسمه باباطاهر را که از پارک دزدیدند شما خیال میکنی برای دوبیتیهاش بود؟ برای بُرنزش بود! خب آنها دزد خرده پا هستند، به یک نیمتنه باباطاهر یا کله فردوسی طوسی امورشان میگذرد. اما خب، ما از دکل کمتر برامون صرف نمیکنه.
سردار با غرور زایدالوصفی افزود:
- هرکه بامش بیش، چیش بیشتر؟
- برفش سردار.
- بعله، ولی بنده این چیزها را برای درد دل میگویم، شما منعکس نکنید. خیلی از رفتن سلیمانی ضربه خوردیم. ضربه هواپیما را هم از همانجا خوردیم. حالا پدرسگ اوکراینی یک چیزی هم طلبکار است. اینها اول باید بیایند پول موشک را بدهند. ما هرکس را گلوله میزنیم یا موشک میزنیم، تا پولش را نگیریم رضایت نمیدهیم. پدر پویا بختیاری رویش را زیاد کرد پول گلوله نمیداد، الان حبس است. درسی به رییس جمهوری اوکراین بدهیم که یادش نرود. اصلاً شما میدانی این پسره اوکراینی قبلش چکاره بوده؟
- نخست وزیر؟
سردار با لبخند زایدالوصفی میگوید:
- خیر. هنرپیشه بوده، کمدین بوده، دلقک صحنه بوده. فیلمهاش هست. شما او را مقایسه کن با مقام معظم رهبری ما. یا با همین روحانی بدبخت. یا با هرکدام از ژنرالها و سرداران ما. یا با خود من.
در این موقع سردار، تمام قد پشت میزش پا شده، پتویش را صاف و صوف کرده و میپرسد:
- من خندهدارم؟
- اختیار دارید سردار. ضمناً در خبرها بود که آمریکا میخواسته سردار شهلایی را هم بزند. فرمانده سپاه قدس در یمن. خبر دارید سردار؟
سردار با لحن زایدالوصفی گفت:
- پس خیال میکنید من چرا آبله مرغون گرفتم؟ آمریکا به هیچکدام از ما رحم نمیکند. البته آبله مرغون من بروز بیرونی ندارد، از داخل گرفتم. بلانسبت شما بیست و چهار ساعت تمام توی دبیلوسی بست نشسته بودم. دخیل بسته بودم به پنجره مستراح. الان هم ...
سردار بزرگ با عجله زایدالوصفی از پشت میزش به بیرون از اتاق میپرد...
باقی مصاحبه میماند برای بعد. عکسی که برادر عکاس از این صحنه گرفته قابل انتشار نیست. گلاب به روتون.