ژنرال ویدلا، دیکتاتور آرژانتین، اول ژوئن ۱۹۷۸ در حالی جامجهانی فوتبال یازدهم را با سخنانی در مورد صلح و دوستی و انسانیت افتتاح کرد که حداقل بیست هزار آرژانتینی به دست و دستور او مفقودالاثر شده بودند. آرژانتین در این جام قهرمان شد، و ژنرال ویدلا در آن هیاهو توانست به حکومت خود مشروعیت بخشد و اذهان عمومی و تصور جهانی را از جنایاتش به جانبی دیگر معطوف کند.
به خاطر چنین حکومتی بود که این جام، از پیش غایبانی داشت. یکی از آن غایبان، پرویز قلیچخانی بود؛ هافبک تیم ملی فوتبال ایران که از پیش تصمیم گرفته بود تا در اولين بازى تيم در میانه میدان، پيراهن ملی خود را به آتش بکشد تا به سرکوب و خفقان رژیم شاه اعتراض کند اما با هشدار وکلایی، تبعات این عمل و خشم احتمالی دیکتاتور آرژانتین به او هشدار داده میشود، تا عاقبت منصرف شود. با این وجود، نام وی به عنوان اولین بازیکنی ثبت شد که در برابر خواستِ ملی کشورش ایستادگی کرد. او نمیتوانست همزمان بازیکن و معترض باشد و تاوان فرار از این دوگانگی، نه گفتن به پوشیدن پیراهن تیم ملی بود.
چهل و یک سال پس از این تصمیم تاریخی، اکنون شکل دیگری از این «نه» به «جامه ملی»، آغاز شده است. موج مهاجرت ورزشکاران به آن سوی مرزها چند سالی بود که بیسرو صدا در حاشیه خبرها درج میشد و حال با وسعت گرفتن این روند، واکنش رسمی مسئولان جمهوریاسلامی را برانگیخته است. طی نزدیک به یک دهه، ورزشکاران بسیاری از رشتهها همچون جودو، کشتی، شمشیربازی، قایقرانی، شطرنج، بوکس، وزنهبرداری، هندبال و تکواندو به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی اجتماعی و سیاسی، عطای بازی در تیم ملی را به لقایش بخشیدهاند. چنین رویکردی، چندان خوشایند مسئولان مملکتی نیست. هرچند مسعود سلطانیفر، وزیر ورزش و جوانان، در آخرین مصاحبه خود، خروج این ورزشکاران را ناشی از مشکلات شخصی، از جمله مشکلات با ریاست فدراسیون، مربیها و یا مشکلات دیگر شخصی عنوان کرده است و نه سیاسی-اجتماعی، اما رضا صالحی امیری، رئیس کمیته المپیک، نظر دیگری دارد. او معتقد است که ورزشکاران بهخاطر «عصبیت خفته از شرایط داخلی» مهاجرت میکنند. وی با انتشار یادداشتی در وبسایت این کمیته، درباره مهاجرت و پناهندگی روزافزون ورزشکاران مدالآور ایرانی به دیگر کشورها، گفته است: «رفتارشناسی ورزشکاران در خروج از کشور، بیانگر نوعی ذهنیت و تحلیل غلط یا عصبیت خفته از شرایط داخلی اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی محیط داخلی است.»
این سخنان در حالی بیان میشود که تا پیش از این، رویهای عتابآمیز و تهدیدگر در برابر این تصمیم مهاجران ورزشی اتخاذ میشد. هادی ساعی در واکنش به مهاجرت کیمیا علیزاده، قهرمان تکواندو به آلمان، آن را اقدامی زشت، و پناهندگی را یک ذلت بزرگ دانسته بود. روزنامه خبر ورزشی در مطلبی تحت عنوان «دام پناهندگی پیش پای دختران ما» مهاجرت زنان و دختران را به پیشنهادهای ازدواج دروغین تقلیل داده بود و خواستار تقویت حس وطنپرستی بانوان ورزشکار شده بود. رسول خادم، رئیس سابق فدراسیون کشتی، نیز در سخنانی با محور قرار دادن «قهرمان ملی - مسئولیت اجتماعی»، قهرمانان را در برابر مردم کشور خود- در زمان نومیدی- مسئول دانسته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اقدامات مسئولان در تحت فشار قرار دادن ورزشکاران مهاجر برای پذیرش این مسئولیت، نشانگر خشمی است که حکومت از خروج این قهرمانان دارد. اعلام جرم فدراسیون جودو علیه محمد منصوری، سرمربی سابق تیم ملی، به اتهام تشویش اذهان عمومی در جهت تبلیغ علیه امنیت ملی و تحریک ورزشکاران برای اخذ پناهندگی، تحت فشار قرار دادن فدراسیون جهانی شطرنج برای عدم قبول علیرضا فیروزجا نابعه شطرنج ایرانی، و ممنوعالتصویر شدن علیرضا فغانی داور مهاجر ایرانی، از نمونههای مخالفت با مقوله مهاجرت ورزشکاران و زیر پرچم رفتن کسانی است که تا دیروز نمایندگان نیکوی سرزمین خود بودند و با این تغییر زمین، یک شبه بدل به دشمن شدند.
این خصلت خاصمِ فرضی را باید در نگاه حکومتهای تمامیتخواه و استفاده ابزاری آنها در ورزش جستوجو کرد. ورزش و ورزشکار در چنین فضایی، بنا به ایدئولوژی حاکم، میبایست در خدمت نظام موجود باشد. نافرمانی از این خدمت که مقدس نیز خوانده میشود، امری غیرقابل بخشش تلقی میشود و حملاتی علیه شخص خاطی در پی خواهد شد. پس از انقلاب ۵۷ بود که اهمیت ورزش و خصلتی که امکان صدور انقلاب را به آن سوی مرزها مهیا میکرد، در دستور کار قرار گرفت. برد تیمها مترادف بود با تغییر دیدگاه جهانیان نسبت به حکومت جدید. حاکمیت از تماشاگرپسند بودن ورزش، جهت اعمال نفوذ بر جامعه نیز استفاده کرد تا مشروعیت خود در داخل و خارج از کشور را تضمین کند. ورزش، مشکلات را به فراموشی میسپرد و اتحادی ملی را در میدانهای ورزشی مهیا میکرد. این استفاده هدفمند از ورزش، همچنین در جهت شکل دادن نوعی هویت ملی نیز اهمیت داشت تا فارغ از چیستی نظام سلطه، همگان برای «تیم ملی» جان خود را نیز پیشکش کنند. کارکرد این رفتار که در لوای ملیگرایی دست به تبلیغات ایدئولوژیک خود میزد، سبب شد تا روز به روز این نگاه مستبد بر پیکره ورزش چیره شود و حتی به گزینش تماشاگران در خارج از مرزها نیز کشیده شود. مخالفت با حضور زنان بیحجاب در برابر دوربین کشورهای میزبان و همچنین ممانعت از ورود پرچم شیروخورشید به ورزشگاهها و برخورد با معترضانی که پلاکاردهایی علیه ممانعت از حضور زنان در ورزشگاههای ایران در دست داشتند، از جمله اقداماتی است که تحت پوشش دفاع از تیم ملی انجام میشود.
ورزشکاران که در این سیستم، مهرههای با اهمیتی برای این ملیگرایی هستند، با موفقیتهای خود میتوانند بار بزرگی از تنشها و محکومیتها را از دوش حکومت بردارند و در دیدگاه جهانیان، جامهای تازه بر تن اوضاع کشور بپوشانند. پیروزی ملی، در گرو موفقیتهای ورزشی این خیاطان است. از این رو هرگونه خطا از جانب آنان، اقدامی علیه وطن تلقی میشود و مصادیق مجرمانه برای آنان در نظر گرفته میشود. دربی ۳۹ استقلال- پرسپولیس از نمونههای بارز این اشد مجازات برای ورزشکاران است. پس از جنجالی که در بازی رفت دو تیم بهراه افتاد، دستگاه قضا حکم به بازی دو تیم در زندان بندرعباس داد. هفتم بهمن ماه ۱۳۷۳ عجیبترین دربی پایتخت در زندان آزادی بندرعباس انجام شد. تنبیهی که بیانگر این مهم بود که در صورت تخطی از نقش تعیین شده برای ورزشکار، او به سزای خطای خود خواهد رسید؛ با مجازاتی عبرتآموز و در زندانی که آزادی نام دارد. با این حال، امروز مهاجران ورزشکار تشخیص دادهاند که دیگر قادر به بازی در این زندان آزاد نیستند و تصمیم به تعویض سرزمین گرفتهاند تا حتی در صورت بازی زیر پرچمی تیم پناهندگان، فارغ از مرزهای ایدئولوژیک بتوانند با آرامش به حرفه خود ادامه دهند.