قتلهای ناموسیای که اخیرا اخبار آنها به تیترهای اصلی خبری در شبکهها، سایتها و روزنامههای فارسی زبان تبدیل شده است، حکایت از وجود لایههای بسیار تاریک در حیات اجتماعی مردم ایران دارد. علاوه بر دردناک و هراسناک بودن مضاعف این قتلها (قتل یک عضو خانواده به دست عضوی دیگر، آن هم با میلگرد و تبر و داس و تفنگ) پیامدهای آنها مثل فروپاشی خانوادهها، داغهایی را برای خانواده و جامعه ابدی میسازند.
برخورد جامعه ایران و به ویژه شخصیتهای مشهور و محبوب و چهرههای سیاسی با این قتلها، سهگانه بوده است: برخی شوکه شده و از آنها بسیار دلآزردهاند، برخی سکوت پیشه کرده و منتظرند ببینند چگونه در این موضوع نظر بدهند تا منافع و رانتهاشان به خطر نیفتد، و برخی نیز به محکوم کردن قربانیان در حوزه خصوصی و خانوادگی میپردازند. این دسته سوم در عرصه عمومی کمتر نظر میدهند، چون میدانند که دفاع از قاتلان و این گونه قتلها تا چه حد بیرحمانه است. اگر هم نظر بدهند، میگویند که با اجرای شریعت (شوهر دادن دختران در سنین پایین و لذا قرار دادن آنها در معرض آزار جنسی از کودکی)، این گونه اتفاقها رخ نخواهند داد.
از حیث اجتماعی، مهمترین پرسش این است که این قتلها در مورد جامعهای که در آن رخ میدهند، چه میگویند؟ سوال دیگر آن است که چرا خانوادهها نمیتوانند به آن دسته از دخترانی که زیر هجده ساله هستند، به عنوان کودک، و به پسر یا مردی که با آنها بوده است، به عنوان مجرم (سوءاستفاده کننده از کودک) نگاه کنند؟ و اگر دختران بالای هجده سال داشتهاند، آیا اصولا زنان ایرانی میتوانند بالغ تصور شوند و برای زندگی خود تصمیم (حتی تصمیماتی با پیامدهای ناخواسته) بگیرند؟ و بالاخره، آیا حکومت میتواند اعضای خانواده را در قتل دختران، از عنوان «اولیای دم» و «قیمومت» حذف کند تا قاتلان ناموسی مجازات شوند؟
حصارها ترک برداشته است
در جوامع ایلی و روستایی، نافرمانی دختر از ازدواج با فردی که خانواده میخواست، به خودسوزی و خودکشی منجر میشد و نه قتل ناموسی. اقتدار مردان و شیوخ ایل و قبیله به اندازهای بود که دختر، خواست بزرگسالان را بدون بریده شدن سرش تحمیل کند، و اگر هم نمیخواست زیر بار رود، خودش جانش را میگرفت. دختران بفرمان یا نابفرمان در این جوامع، راه فراری برای خود نمیدیدند. این پدیده، هنوزهم در برخی استانها مثل خوزستان و ایلام و کهگیلویه و بویراحمد به چشم میخورد. اما در جوامعی که دختران به مدرسه و دانشگاه میروند و «سل فون» دارند، دیگر اعمال کنترل صد در صد بر آنها ناممکن است. در این شرایط، خودسوزی کاهش مییابد و قتلهای ناموسی افزایش مییابد؛ بدین دلیل که امکان کنترل همهجانبه دختران توسط اعضای خانواده با چالشهای جدی روبهروست و دختران میتوانند نافرمانی کنند؛ بدون آن که نیازی به گرفتن جان خود ببینند. هزینهای که آنها برای این نافرمانی میدهند، ممکن است از کف رفتن جانشان نیز باشد.
دقیقا به همین علت است که قتلهای ناموسی در میان جوامع مسلمان، از جمله پاکستانیتبارها در اروپا و امریکای شمالی، رواج داشته است. پاکستانیها چه در پاکستان و چه در غرب، بیشترین سهم را در قتلهای ناموسی داشتهاند. دختر در این جوامع از حد خانواده و محدودیت هایش فراتر میرود، اما مردان خانواده (برای دختران و خواهران خود و نه خودشان) هنوز در جامعه قبل از مهاجرت زندگی میکنند. رگ گردن آنها فقط برای دختران بیرون میزند.
دشوار بودن باور عمومی به بلوغ زنان ایرانی
تصور این که یک بانوی بالای هجده سال در ایران بالغ و عاقل باشد و برای زندگی شغلی و صمیمی خود تصمیم بگیرد (اشتباه کردن نیز حق آدمهاست) برای بسیاری از مردان و حتی زنان ایرانی، تصورناپذیر است. به همین دلیل است که حتی برخی خانوادههایی که مشکل فقر نیز ندارند، دختران صغیر خود را به ازدواج میدهند تا مبادا بعد از هجده سالگی «زبان باز کرده» و برای خود تصمیم بگیرند. آنها افراد مستقلی نیستند، بلکه به «ناموس» تقلیل مییابند. پدران و شوهران و برادران، خود را مسئول حفاظت این «ناموس» میدانند. البته در جامعهای که حکومت زنان را «آسیبپذیر»، و لذا در اندرونی و پیچیده در گونی میخواهد و آزاردهندگان جنسی (لفظی و فیزیکی) زنان هزینهای نمیپردازند، این احساس برای مردان و زنان خانواده چندان هم غریب نمینماید: مردان غریبه همه تجاوزکار، و زنان همه گنجینههایی برای گشودن و غارت و تاراج تصور میشوند. بر سر این گنجینه نیز مردان خانواده ایستادهاند و اگر نایستادهاند، غیرت ندارند.
حتی بسیاری از دختران و زنان ایرانی، خود به بلوغ و مالکیت بر بدن خویش باور ندارند. اگر این چنین بود، تن به حجاب اجباری برای ازدواج با پسران خانوادههای مقامات به جهت داشتن آپارتمان و خودرو نمیدادند. وقتی «ملک» تصور شدی، مدام روی خودت قیمت میگذاری تا بالاخره خریداری پیدا شود. بر اساس همین حس مالکیت است که شوهر وقتی همسرش به وی خیانت کند، خود را واجد حق کشتن وی میبیند. در برخی موارد حتی شوهر چنین اقدامی نمیکند، بلکه برادران دختر جور وی را میکشند تا «لکه ننگ» را پاک کنند.
سرگشتگی در مفهوم «کودک»
اقشار متعددی در جامعه ایران هنوز با سن «بلوغ عقلانی» ۱۸ تا ۲۱ سال برای انجام برخی کارها (از رای دادن تا خرید مشروبات الکلی و سیگار) یا پذیرفتن برخی مسئولیتها، چه برای دختران و چه برای پسران، مشکل دارند. به همین علت، دولت در برخی دورهها سن رای دادن را به شانزده و حتی پانزده سال کاهش داد و اعتراض چندانی هم بر نینگیخت. بسیاری از خانوادهها در ایران از ازدواج دختران زیر هجده سال و حتی ۹ تا ۱۳ ساله خود پرهیز نمیکنند، چون اصولا آنها را «کودک» نمیدانند. به همین علت، وقتی دختری ۱۳ ساله با مردی ۲۹ ساله از خانه فرار میکند، دختر را مورد ملامت قرار میدهند، در حالی که دختر سیزده ساله هیچ گونه مسئولیت قانونی ندارد و نمیتوانسته با عقل و درایت راهی را برگزیند تا ما وی را مسئول اعمالش بدانیم. تا زمانی که قانون، نهادها و افراد تفاوت میان صغیر (زیر هجده سال) و کبیر (دارای بلوغ عقلی) را که لوازم بسیاری در نظامهای حقوقی دارد، ملاحظه نکنند، میتوان شاهد بریده شدن سر دختر سیزده ساله توسط پدر یا برادر یا حتی عمو بود.
سرنوشت قاتلان ناموسی
در چارچوب شریعت موجود که زنان ملک مردان و تحت قیمومت آنها تصور میشوند، قاتلان ناموسی همیشه از مجازات خواهند گریخت. نمیتوان فردی را برای تخریب «مال» خودش محاکمه و مجازات کرد. در طرف دیگر ماجرا، چه نفعی برای یک زن دارد که شوهر یا پسرش را برای کشتن دخترش مجازات کند. حتی اگر او ولی دم شمرده شود (یا یک چندم ولی دم)، او فرد دیگر خانواده را برای از دست دادن عزیزی دیگر از دست نخواهد داد. قصاص و اعدام، چنان مجازاتهای سنگدلانه و خشونتباری هستند که افرادی زیر بار تحمیل آنها بر دیگران نمیروند. مدافعان حقوق زنان نیز عموما با اعدام مخالف هستند.
این بنبست حقوقی- اجتماعی، مردان خانواده را از مجازات قتلهای ناموسی رهایی میبخشد. همه ترتیبات به گونهای تنظیم شده است که دختران نقشی در تعیین آینده خود نداشته باشند. البته حتی اگر آنها خود تعیینکننده باشند، تضمینی برای تصمیمگیریهای همیشه معقول وجود ندارد. آینده همیشه روشن و طلایی نیست. زندگی هم شرکت بیمه نیست.