«موسکو، پایتخت صلح»، «ولادیمیر پوتین، سازنده صلح» این عبارات که در روزهای گذشته تکیه کلام روزنامههای هوادار پوتین در مسکو بودهاند، به بهانه برقراری آتشبس میان ارمنستان و آذربایجان عرضه میشوند. نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان و الهام علیاف، رئیس جمهوری آذربایجان پس از امضای توافقنامه در مسکو، در ستایش پوتین داد سخن دادند.
اما واقعا چه اتفاقی افتاده است؟ ظاهرا قضیه این است که تازهترین دور جنگ ارمنستان و آذربایجان بر سر قرهباغ علیا، پایان یافته است. اما یک نگاه دقیقتر نشان میدهد که این جنگ به هیچوجه پایان نیافته است. آنچه در مسکو امضا شد، یک آتشبس موقت برای حداقل پنج سال است که مسئله اصلی یعنی حق حاکمیت بر قرهباغ علیا را مطرح نمیکند. با این آتشبس الهام علیاف میتواند در نقش یک سردار فاتح ظاهر شود. ارتش او با کمک ترکیه و جنگاوران مزدور سوری، موفق شد بخشی از جنوب قرهباغ علیا را اشغال کند و ارمنیان را از شهر تاریخی شوشه بیرون براند. همچنین قرار است ارمنستان در آیندهای هنوز نامعلوم، دو منطقه کلیبار و لاچین را به آذربایجان بازگرداند.
از طرف دیگر پاشینیان نیز میتواند مدعی پیروزی شود. در چارچوب آتشبس ساخته شده در روسیه، ارمنستان بخش بزرگ قرهباغ علیا (آرتساخ به ارمنی) را حفظ میکند.
همچنین ارتباط منطقه مورد منازعه با خاک ارمنستان، همچنان از راه گردنه لاچین، حفظ خواهد شد. در همان حال، دو منطقه اقدم و کازاخ که هرگز ارمنی نشین نبودهاند، به آذربایجان پس داده خواهد شد. از همه مهمتر ادعای آذربایجان برای حاکمیت بر قرهباغ علیا، مسکوت میماند.
به عبارت دیگر، نه آذربایجان و نه ارمنیان را میتوان پیروز این جنگ قومی دانست. پس آیا میتوان ترکیه را پیروز دانست؟ بیتردید کمک ترکیه و تشویق علیاف به آغاز جنگ نقش موثری داشت. همچنین مشاوران نظامی ترک، همراه با سلاحهای اهدایی از سوی ترکیه، به پیشروی نیروهای آذری در جنوب منطقه کمک کردند. اما آتشبس مسکو سهمی برای ترکیه قائل نمیشود. البته آنکارا همچنان امیدوار است که لااقل در سطوح سمبلیک، در نظارت بر آتشبس شرکت کند. اما این احتمال با وجود مخالفت مسکو و ایروان، ناچیز به نظر میرسد.
جمهوری اسلامی نیز با آنکه کوچکترین نقشی در این مرحله از درام ماورای قفقاز نداشت، بازنده به شمار میآید. دو طرف نبرد، نه در مرحله نظامی و نه در مرحله دیپلماتیک پس از آن، حتی نیم نگاهی هم به تهران نیافکندند. این نادیده گرفتن ایران، به ویژه از آن روی مهم است که هم آنچه امروز آذربایجان خوانده میشود و هم آنچه به نام ارمنستان روی نقشه قرار گرفته است، برای نزدیک به ۲۵ قرن جزء مجموعهای بودند که ایران خوانده میشد. جدایی هر دو از ایران مجموعه ۱۸۸ سال طول کشید – در دوران تزاری و سپس در دوران تسلط شوروی با یک پرانتز چهار ساله از استقلال بین آن دوران. از این گذشته در نخستین دور از جنگ بر سر قرهباغ علیا، این ایران بود که دهها هزار آواره آذری را با آغوش باز پذیرفت. همچنین در تهران بود که نخستین آتشبس را لوون پتروسیان، رئیسجمهور وقت ارمنستان، و همتای آذری او یعغوب محمداف امضا کردند.
در تمامی دوران استقلال پس از فروپاشی امپراتوری شوروی، هم آذربایجان و هم ارمنستان از کمکهای ایران برخوردار بودند. ارمنستان به ویژه بدون کمک ایران محال بود استقلال خود را حفظ کند، چه رسد به اینکه بخشی از آذربایجان را در تصرف گیرد.
اینکه امروز، نه باکو و نه ایروان علاقه ندارند به به تهران بنگرند، نشانه مهمی از انزوا، ناتوانی و نامحبوبی جمهوری اسلامی حتی در مقایسه با سه دهه گذشته.
آیا آتشبس، امضا شده در مسکو یک پیروزی برای روسیه است؟ در نخستین نگاه، پاسخ این پرسش آری خواهد بود. روسیه برای نخستین بار پس از فروپاشی شوروی، در هیئت برادر بزرگتر برای جمهوری آذربایجان و ارمنستان، ظاهر میشود. توافق مسکو به روسیه امکان میدهد که یک نیروی نظامی قابل توجه، در خاک آذربایجان مستقر کند. این نیرو که شامل چهار گردان، مجموعا دوهزار سرباز، ۹۰ زره پوش و ۳۸۰ نفربر خواهد بود. همراه با پوشش هوایی در منطقه حساس نزدیک به گردنه لاچین بدون حضور نظامیان آذری یا ارمن، در واقع سرپلی خواهد شد برای حضور گستردهتر نظامی مسکو در صورت لزوم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این نخستین بار نیست که پوتین با تحمیل یک نیروی نظامی روسی، گاه در سطح نمادی میکوشد، تا لااقل بخشی از حریم امنیتی اتحاد شوروی را بازسازی کند. این بازسازی گاهی به صورت ضمیمه کردن خاک همسایگان جلوه میکند – چنانچه شبه جزیره کریمه متعلق به اوکراین و در اوستی متعلق به گرجستان دیدیم- در موارد دیگر مانند آبخازی (متعلق به گرجستان) و بخشی از خاور اوکراین، حضور نظامی روسیه توام است با استقرار یک حکومت سرسپرده محلی به رهبری تجزیهطلبان.
حضور نظامی روسیه گاه به بهانه حمایت از اقلیتهای قوم روس در دیگر کشورها، شکل میگیرد – مثلا در جمهوری مولداوی (مولدووا) یا در مرزهای استونی و لتونی، دو جمهوری بالتیک. در روسیه سفید (بلاروس) حضور نظامی روسیه به بهانه حفظ رژیم موجود و پیروزی مخالفان آن شکل گرفته است. در برخی کشورها مانند ارمنستان و قزاقستان، روسیه همواره پس از فروپاشی شوروی حضور نظامی داشته است. از این گذشته اتحادیه معروف به «گروه شانگهای»به روسیه اجازه میدهد که به بهانه مبارزه با تروریسم، در کشورهای آسیای میانه حضور نظامی گاه در لباس مشاوران برقرار کند. از این گذشته مسکو با تحمیل آنچه «کنوانسیون حقوقی دریای خزر» نامیده شده است، انحصار حظور نظامی خود را در بزرگترین دریاچه جهان تضمین کرده است.
بازگرداندن حریم امنیتی اتحاد شوروی پیشین، محدود به همسایگان نزدیک نیست. روسیه هم اکنون در سوریه نیز مستقر شده است و سرگرم توسعه پایگاه هوایی-دریایی مهمی در ساحل مدیترانه است. مرحله بعدی از دید پوتین، گسترش حضور روسیه در سراسر خاورمیانه بزرگ است. این حضور هم اکنون در لیبی، در کنار نیروهای مارشال خلیفه هفتر، شکل گرفته است. در مصر امضای چند قرارداد برای خرید سلاح، از روسیه، زمینه را برای بازگشت مشاوران نظامی روس هموار میکند. مسکو و قاهره در نبرد بر سر کنترل لیبی متفقان یکدیگرند. در چند ماه اخیر پوتین، گفتوشنود گستردهای را با عراق نیز آغاز کرده است. برای نزدیک به چهار دهه، عراق جزء متفقان شوروی و خریداران اسلحه روسی بود. پوتین اطمینان دارد که با بهرهگیری از این سابقه تاریخی میتواند نفوذ مسکو را احیا کند.
با شدت گرفتن بحران سیاسی در بیروت، روسیه میکوشد تا در لبنان نیز نقشی برای خود به دست آورد. نقشی که همکاری نظامی جزئی از آن خواهد بود.
برنامه پوتین برای بازگرداندن نفوذ روسیه به عنوان یک بازیگر عمده صلح جهانی، باز هم فراتر میرود. هماکنون نیروهای وابسته به روسیه در آفریقای مرکزی علیه نیروهای دولتی که از حمایت فرانسه برخوردارند، میجنگند. در آمریکای لاتین، مسکو حضور نظامی خود را در کوبا تقویت کرده است و دست کمک به نیکلاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا عرضه میکند.
بدین سان میتوان گفت که هدف پوتین استقرار روسیه است در نقش محافظ وضع موجود معیوب. او در روسیه سفید از سقوط یک رژیم مطرود مردم جلوگیری میکند. همانطور که در سوریه بشارالاسد را از سقوط حتمی نجات داد. با حمایت از جمهوری اسلامی، بهویژه در سطح دیپلماتیک، به رهبران کنونی ایران، امکان میدهد که در آستانه سقوط، برای مدتی به حیات خود ادامه دهند. اما نه در روسیه سفید، نه در سوریه و نه در ایران، پوتین حاضر نیست آنچه را برای احیای کامل رژیمهای نیمه مرده لازم است، ارائه دهد. رهنمود کلیدی پوتین، احتیاط است. او نمی خواهد رژیمهای تحتالحمایه خود را آنقدر نیرومند کند که به فکر گسترش مناسبات خود با دیگران بیافتد. بیمه نامهای که پوتین عرضه میکند، برای رژیمهای زامبی است، از تهران تا کاراکاس.
در سطح عملی نیز سیاست پوتین، دور محور احتیاط شکل گرفته است. پوتین نمیخواهد اشتباهی را که لئونید برژنف، دیکتاتور شوروی، با دخالت مستقیم نظامی در افغانستان مرتکب شد، تکرار کند و شاهد بازگشت سربازان روس در تابوتها گردد. به همین سبب او تا آنجا که ممکن است از مزدوران محلی یا روسی استفاده میکند. به گزارش دولت فرانسه، در آغاز سال جاری، روسیه بیش از ۲۰ هزار سرباز را برای اقدام در ۱۲ کشور در استخدام داشت.
گرداننده برنامه مزدوران مسکو، یوگنی پریگوژین است. مردی که صعود بر پلکان قدرت را به عنوان آشپز مخصوص ولادیمیر پوتین آغاز کرد و در طی ۱۰ سال، صاحب یک امپراتوری چند میلیارد دلاری شد. او یکی از طراحان خصوصیسازی صنایع، بانکها و شرکتهای بیمه در روسیه بود و اکنون مبلغ خصوصیسازی جنگ نیز شده است. برنامه استفاده از ایرانیان و مزدوران افغان، پاکستانی و لبنانی آنان به عنوان گوشت دم توپ در سوریه، یکی از طرحهای پریگوژین بود.
برنامه فرابردی پوتین برای استقرار روسیه به عنوان یک قدرت جهانی، با حضور در آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکای لاتین با توجه به عقبنشینی تدریجی ایالاتمتحده که احتمالا در چهار سال آینده، سریع خواهد شد، و عدم موفقیت قدرتهای اروپایی در ایجاد یک دکترین دفاعی جدی، شکل گرفته است. پوتین مطمئن است که با بهرهگیری از خلاء موجود، خواهد توانست روسیه را بار دیگر در مسند ابرقدرت جهانی قرار دهد.
آنچه پوتین نمیداند یا شاید میداند و نمیخواهد بپذیرد، این است که دوران ابرقدرتها به پایان رسیده است و در هر حال، رسیدن به مرحله ابرقدرتی، تازه اول دردسرهاست.