بالاخره کریسمس شد. جشن تعطیلات آخر سال با نورپردازی و آراستگیهای خاص خود، امسال دیگر آن دوست آشنای قدیمی نیست.
مناطق قرنطینه ردیف ۳ و ردیف ۴ در بریتانیا برنامههای خود را برای کریسمس لغو کردهاند. برای اولین بار از زمانی که من هفت سال پیش به این محله نقل مکان کردم، امسال هیچ عید دیدنی خانه به خانهای در کار نخواهد بود. امسال مثل سالهای قبل نیست که از خانه این همسایه به خانه آن همسایه میرفتم و تا پنج جا سر میزدم و در خانههای گرم و نورپردازیشده خوراکی و نوشیدنی میخوردم و هر بار متعجب میشدم که «چقدر خانههای مردم مرتب است و چرا خانه من نیست.» (اخیراً فهمیدهام که بیشتر مردم قبل از این که مهمان برای عید دیدنی بیاید، خانهشان را مرتب میکنند. به نظر میرسد فقط منم که خبر نداشتم که قبل از عید باید خانه را برای بازدید مهمانان مرتب کرد).
علیرغم افتضاح امسال، چون کریسمس است، میخواهم کمی از اخبار خوب بگویم. اول تلویزیون؛ برنامههایش خوب است، نه؟ قبلاً هرگز وقت تماشای آن را نداشتم، اما امسال مانند زنی هستم که از قرون وسطی به آینده پرتاب شده است و به تماشای بروکلین ۹۹ جلوی تلویزیون میخکوب شده است.
ذوق من به تماشای برنامههای تلویزیون مایه حیرت دوستانم شده است: «آیا این برنامهها را تماشا کردهاید؟ چقدر خوباند.» فرزندان من ۷ و ۱۳ساله هستند. قرار بود برنامههای مناسب سن تماشا کنیم ولی وقتی هر سه نفر نشستیم جلوی تلویزیون، از یک سو هر برنامه کمدی و درامی را فارغ از محدودیت سنی تماشا کردیم. هیچگاه، وقت این را نداشتیم که با هم این قدر تلویزیون تماشا کنیم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
صحبت از بچهها شد. بسیار افتخار میکنم که چگونه تحصیل آنها را در خانه اداره کردهام. حقیقتش این است که کاری نکردهام. تلاش کردم ولی کار من نبود و آن را رها کردم. مردم میپرسند «چه خوب! تو بچهها را در منزل آموزش میدهی؟» گویی مدارس فقط وجود دارند که والدین بتوانند سر کار بروند. نخیر! برنامهریزی برای درس خواندن و ترغیب بچهها به درس کار حرفهای است. حتی اگر والدین قرار نبود سر کار بروند، باز هم بچهها باید به مدرسه فرستاده میشدند.
اگرچه عمده کارهای مزدی که انجام میدادم در این دوران کرونا دود شد و به هوا رفت، ولی هنوز هم رمانم را باید تمام میکردم. به علاوه باید دیوانهوار به باغچه خانه هم میرسیدم. نمیتوانستم به درس و مشق بچهها در خانه برسم، حتی اگر حوصلهاش را میداشتم.
برای من «معلمیگری در خانه» مایه وحشت است. من یکی از سؤالات ریاضیات دخترم را اشتباه جواب دادم (او هفتساله است. لطفاً بفهمید که پذیرش این اشتباه چقدر سخت است). دچار اضطراب بودم و تمام مدت میخواستم فریاد بزنم «چگونه قرار است از این جان سالم به در ببریم!؟» قبول دارید که این محیط آرامی برای درس خواندن نیست (من در دیکته درست کلمات هم گاهی اوقات اشتباه میکنم. چطور میشود از یکی مثل من انتظار داشت که کار معلمی کند).
تنها کاری که من در آن خوب هستم مطالعه کردن، آواز خواندن، رقصیدن و بازی کردن با سگهای خانه است. مطمئن نیستم که آیا این مهارتها برای ورود به دانشگاه کافی باشد. من روز سوم کلاً کار معلمی بچههایم را رها کردم. دخترم را به برنامه Bitesize بیبیسی سپردم و پسرم را به برنامه آنلاین مدرسهاش واگذار کردم.
معلمان کار شاقی دارند. من همیشه برای آنها احترام قائل بودهام، اما اکنون حس احترامم چندین و چند برابر شده است. کار هر کسی نیست.
«تغییر شغل» در این دوران کرونا واژه مصطلحی شده است. میگویند اگر کار شما از بین رفته است، سعی کنید خود را از نو بسازید و کار جدید پیدا کنید. من هم این کار را کردم. الان به کار سخنرانی مجازی برای شرکتها مشغول شدهام. این کاری است که از آن لذت میبرم و آن را ادامه خواهم داد. تنها مشکل آن این است که مشهور میشوی.
جدیدترین عکسی که از خودم داشتم مربوط به نمایش کمدی Skittish Warrior بود. این تصویری از من بود در یک زرهپوش و یک خوکچه هندی در دست. این عکسی است که به درد این میخورد که در جشنواره ادینبورگ بر روی دیوار چسبانده شود؛ برای تبلیغ یک سخنرانی با موضوع تنوع قومی و جنسی در محیط کار مناسب نیست. ولی در حال حاضر خیلی چیزها منطقی نیست و به نظر میرسد آن تصویر از من با خوکچه هندی مشکلساز نیست.
من در دوره کرونا یک سگ دوم به سرپرستی گرفتم. این یک سگ رومانیایی به نام بنجی است که بیصاحب بوده است. امسال سگهای من سهم بزرگی در حفظ روحیه و جلوگیری از افسردگی داشتهاند. نمیتوان افسرده شد وقتی سگی در خانهتان بالا و پایین میپرد که قبلاً در خیابان و در سطلهای زباله دنبال غذا بوده است.
درست کردن خرابکاریهای بنجی در خانه وقت زیادی میبرد. هر روز یاد میگیریم که چه چیزهایی باعث تحریک او میشود. ریزش برگ از روی درخت، آسترهای کرکی کت زمستانی من، بوی مهر و موم، همه او را به پارس کردن وا میدارد. یک ساعت طول میکشد که بتوان او را آرام کرد. وقتی یک روز صبح برای پانزدهمین بار باید مدفوع سگتان را از روی زمین بردارید، دیگر وقتی برای فشار اضطراب ندارید.
در این کریسمس باید لحظهای وقت بگذاریم و مفتخرانه به راهکارهایی فکر کنیم که برای مقابله با اضطراب در دوران کرونا پیدا کردهایم. به افتخار خودم یک گیلاس شراب مینوشم، قبل از این که بنجی آن را از دست من بیندازد و بر روی کاناپه ادرار کند.
© The Independent