آیا میتوان وجه مشترکی بین انقلاب ایران (۱۹۷۹) و شکلگیری جنبش اتحادیههای کارگری «سولیدارنوش» در لهستان (۱۹۸۰) پیدا کرد؟ در نگاه اول، پاسخ به این پرسش منفی است، ولی آندرآس هوسلی، کارگردان مستند سینمایی «پادشاه برهنه - ۱۸ جستار از انقلاب»، این دو رویداد بزرگ تاریخ معاصر جهان در هشتمین دهه قرن بیستم را همسنخ میداند و میکوشد تا با کمک تصاویر و فیلمهای آرشیوی و نیز مصاحبه با شاهدان عینی، شباهتهای این دو رخداد را در ۱۰۸ دقیقه به نمایش درآورد.
راوی این رویدادها، برونو گانتس، بازیگر فقید سويیسی، است. صدای گیرای این هنرپیشه پرآوازه که در سال ۲۰۰۴ با بازی در نقش آدولف هیتلر، رهبر نازیهای آلمان، در فیلم «سقوط» خوش درخشید، لذت پیگیری حوادث پرهیجان تاریخی فیلم را دوچندان میکند. گانتس در سال ۲۰۱۹ در سن ۷۷ سالگی در اثر سرطان روده درگذشت.
خبرنگار وقایع؛ حلقه واسطه
در ابتدای فیلم، چنین به نظر میرسد که از نظر هوسلی، وجه اصلی تشابه دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی در ایران و لهستان، بازه زمانی وقوع آنها است. ولی از آنجا که جایِ دو رویداد دیگر، «انقلاب افغانستان» و « انقلاب نیکاراگوئه»، که در همین سالها رخ دادند، در فیلم خالی است، تماشاگر به جستوجوی وجه مشابهت دیگری روی میآورد.
با پخش نسخه اصل نخستین مصاحبه با ریشارد کاپوچینسکی، نویسنده معروف لهستانی، درباره انقلاب ایران، دلیل اصلی انتخاب دو نمونه ایران و لهستان در کنار یکدیگر آشکار میشود: حضور کاپوچینسکی در هر دو جنبش به عنوان خبرنگارِ روزنامههای معتبر کشورش و گزارشهایی که درباره آنها تهیه کرده است. در واقع، یادداشتهای کاپوچینسکی، نقطه آغاز روایت برونو گانتس در فیلم است که با این جمله شروع میشود: «قیام و شورش، ماجراجویی است که در قلب آغاز میشود. فرد بر ترسش غلبه میکند و آزاد میشود.»
کاپوچینسکی، مجموعهای از تجربهها و مشاهدات خود از این دوره را در کتابی با عنوان «شاهنشاه» منتشر کرده است که بعدتر و در سال ۲۰۰۰ به فارسی هم ترجمه و چاپ شد.
بازسازی رویدادها
کارگردان «پادشاه برهنه - ۱۸ جستار از انقلاب»، برای یافتن ردپای این خبرنگار-نویسنده، نزدیک به چهار دهه بعد، راهی ایران میشود و میکوشد رویدادهای تعیینکننده آن دوران را از نگاه و با تفسیرهای او بازسازی کند. با اینحال، او از پرداختن به موج ناآرامیها و اعتراضات کارگری آغاز دهه هشتاد لهستان هم غافل نمیماند و با به تصویر کشیدن آنها، به تناوب حوادث تاریخی را در ایران و زادگاه خود دنبال میکند.
این رفت و بازگشت مکانی و موضوعی، ساختار اصلی فیلم «۱۸ جستار از انقلاب» را میسازد که به تدریج رنگی «شخصی» هم به خود میگیرد و جلوههایی از زندگی سیاسی کارگردان را در آن بازه زمانی به نمایش میگذارد. هوسلی، در جریان بررسی و پژوهش درباره دگرگونیهای سیاسی ایران و لهستان، پی میبرد که در سازمان امنیت کشور، پرونده قطوری علیه او تنظیم شده و قرار بوده است او را به عنوان «مامور اطلاعاتی» به تشکیلات جاسوسی حزب کمونیست لهستان جذب کنند.
بخش ایران
فیلم در ابتدا با گفتوگوی کارگردان با پرویز رفیعی، که خود را روزنامهنگار سابق (کدام رسانه؟) معرفی میکند، آغاز میشود. رفیعی که با کاپوچینسکی هم آشنایی داشته بوده است، نخست از نبود آزادیهای فردی و اجتماعی در زمان شاه سخن میراند. تصاویر کلیشهای ثابت و متحرک از خیابانهای تهران، با زنانی روسری و چادر به سر، مردهایی گریان که دور ضریح طلایی حَرَمی میچرخند، جماعتی نمازگزار در صحن یک مسجد، زورخانه، و تظاهرات تودهای در آستانه انقلاب که صفوف آن را مردان و زنان محجبه «سرود خمینی خوان» تشکیل میدهند، گفتههای او را همراهی میکنند.
این تصاویر تکمیلی هر چند در اغلب مستندهای مربوط به انقلاب ایران هم نشان داده میشوند، ولی در «۱۸ جستار از انقلاب» این نکته را هم آشکار میکنند که کارگردان، روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران را از چگونگی شکلگیری و وقوع انقلاب و نیز عوامل دستاندرکار آن تایید میکند؛ روایتی که تنها بر رنگ مذهبی حرکتهای اعتراضی مردم در آن دوران تاکید، و آن را تبلیغ میکند.
«قطار سعادت»؟
فیلم با همین دید، سایر رویدادهای تعیینکننده انقلاب را هم بررسی میکند که رفتن شاه، ورود آیتالله خمینی و اشغال سفارت آمریکا، از فرازهای آن است. در بخش انتقال آیتالله خمینی از فرودگاه مهرآباد به گورستان بهشت زهرا، محسن رفیقدوست، شاهد عینی است که رانندگی خودرو حامل «رهبر انقلاب» و پسرش احمد را به عهده داشته است. رفیقدوست رو به دوربین به حوادثی اشاره میکند که در جیپ خود تجربه کرده بوده است و پس از توضیح آن که فشار انبوه جمعیت مانع از حرکت خودرو میشده است، میگوید که به همین دلیل تصمیم بر آن شده بوده است تا آیتالله خمینی را با وسیله دیگری به گورستان برسانند: «بعد یک هلیکوپتر سفارش دادند و من امام رو بعد از اون که رونش رو ماچ کردم، از تو ماشین تحویل دادم بالا.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به نظر این «سرتیپ عضو سپاه پاسداران و هیئت امنای بنیاد مستضعفان»، انقلاب قطاری بود و هست که از ابتدا برای «رسیدن به سعادت» به حرکت درآمده است: «امام در اوایل انقلاب تمام ملت ما را سوار قطار کرد و آن قطار به سمت خوشبختی پیش میرود. در بین راه، بعضی به دلایل مختلف، از جمله محدودیتهای مذهبی، از قطار پیاده شدند؛ ما این را انکار نمیکنیم. شما نمیتوانید با انقلاب سازگار شوید. قطار با سرعت بالایی در حال حرکت است و آنها در حال دویدن به سمت انتهای قطار هستند و آنجا مجبورند پیاده شوند.»
شلیک به گروگانهای آمریکایی
معصومه ابتکار، سیاستمداری که به دلیل همکاری با «دانشجویان پیرو خط امام»، در گروگانگیری سفارت آمریکا در چهارم نوامبر ۱۹۷۹ نقش مهمی بازی کرده است، قاطعیت دیکتاتورمنشانه آقای سرتیپ را ندارد. او در جریان اشغال سفارت که ۴۴۴ روز بهطول انجامید، در نشستی رسانهای گفت که در صورت توجه نشدن به خواستهای دانشجویان خط امام، از این که به گروگانها شلیک کند، ابایی ندارد.
هوسلی، در فیلم خود در سال ۲۰۱۹ از او میپرسد که آیا موضع گذشتهاش را امروز هم تایید میکند؟ ابتکار ابتدا از پاسخ صریح طفره میرود و بعد با طرح یکسری سوال، سرانجام چنین پاسخ میدهد: «آیا میتوانیم انقلابی بمانیم و در عین حال از آنچه در آن زمان اتفاق افتاده، انتقاد کنیم؟ آیا میتوانیم در حین وفاداری به ارزشهای انقلاب، وارد بحث انتقاد از خود بشویم؟ آیا من به عنوان یک انقلابی وفادار میتوانم بایستم و آنچه را که در آن زمان فکر کردم، گفتم و انجام دادم، نقد کنم؟»
قتلهای زنجیرهای
آندرآس هوسلی برای کالبدشکافی بحران گروگانگیری، به سراغ کمال تبریزی، که مسئول فیلمبرداری از مراحل حمله به سفارت و بالارفتن از دیوار آن بوده است، هم میرود. تبریزی در روایت خود، بر بیتجربگی «دانشجویان خط امام» و ناواردی آنان در بهکارگیری اسلحه و تامین امنیت خود و گروگانها تاکید میکند: «دانشجویان اصلا آماده نبودند و فکر میکردند که ماجرا بیش از چند ساعت طول نمیکشد.»
آخرین رویدادی که در بخش ایران مطرح میشود، «ماجرای اتوبوس ارمنستان» است که قرار بود از طریق آن، شماری از چهرههای فرهنگی ساکن ایران به قتل برسند. آن عملیات ناموفق که دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران آن را برنامهریزی کرده بود، به عنوان یکی از موارد «قتلهای زنجیرهای» مطرح میشود.
آغاز اعتراضها در لهستان
دوربین هوسلی در بخش لهستان، به همان روال بررسی رویدادها در ایران، نخست بر حوادث تعیینکنندهای که شکلگیری نارضایتیهای همگانی را سبب شدند، متمرکز میشود و تصاویری از شرایط نابسامان اقتصادی لهستان در آغاز سال ۱۹۸۰ نشان میدهند. اعلام افزایش بهای گوشت از سوی مقامات دولتی، در آن شرایط به عاملی برای گسترش اعتراضهای آشکار تبدیل میشود و نخستین دوره اعتصابها در تاريخ آن کشور را، پس از جنگ دوم جهانی ، در ژوئیه آن سال رقم میزند.
با آن که بهگفته راوی فیلم، اعتراضها از شهر کوچکی بهنام «شویدنیک» آغاز میشود، اما به سرعت گسترش مییابد و پس از پیوستن کارگران کارخانه کشتیسازی گدانسک و آغاز اعتصاب کارگران کارخانه «لنين ورفت» در ماه اوت، به اوج خود میرسد. آن اعتراضات، تشکیل نخستین اتحادیه مستقل کارگری در لهستان را به دنبال دارد. در مستند «۱۸ جستار از انقلاب» عنوان میشود که آن حوادث در تاریخ، به مثابه نقطه آغاز «فروپاشی امپراتوری اتحاد جماهير شوروی سابق» به ثبت رسیده است.
تشکیل اتحادیه «سوليدارنوش»
کارگردان فیلم، برای نمایش جزییات چگونگی شکلگیری سنديکای «سوليدارنوش»، با کسانی که در برپایی جنبش نقشی داشتند، گفتوگو کرده است؛ از جمله با جوزف پینیور حقوقدان، که پس از سرکوب کارگران معترض و مخفی شدن کادر رهبری اتحادیه، شبکه زیرزمینی سوليدارنوش را تا هنگام دستگیری در سال ۱۹۸۳ هدایت میکرد. پینیور پس از محاکمه، به چهار سال زندان محکوم میشود. او میگوید که مبارزه کارگران لهستانی، ۹ سال طول کشیده است و سرانجام، سران حزب کمونیست آن کشور به مذاکره با رهبران جنبش تن در دادهاند.
زنان کارگر زیر سایه مستندهای مردمحور
در روایتهای تصویری فیلم که اغلب آرشیوی است، تنها صحنههایی که کادرها و نمایندگان مذکر کارخانه لنين ورفت و نیز کارگران اعتصابی مرد دیده میشوند، گنجانده شده است. برونو گانتس هم در روایت خود، تنها از این گروهها یاد میکند. هوسلی با این گزینش سردستی، بخش بزرگی از کارگران اعتصابکننده، یعنی زنان کارخانه را که در اعتراضها نقش بسزایی داشتند، به حاشیه رانده است.
به عنوان نمونه، آنا والينتونوويچ، یکی از آن زنانی است که تشکل کارگری سوليدارنوش اصولا به ابتکار او پا گرفت. این راننده جرثقيل کارخانه لنين ورفت که زمانی به عنوان «قهرمان کار» از رهبران حزب کمونیست جایزه گرفته بود، از سالهای دهه ۱۹۶۰ به مبارزات سنديکايی پیوست و برای حقوق کارگران و بهبود شرايط آنان فعاليت کرد. اعتصاب عظیم نهم اوت ۱۹۸۰ که نظام کمونيستی لهستان را به لرزه در آورد، به دلیل اخراج این رهبر اعتصاب صورت گرفت. ولی زمانی که موضوع مذاکره با سران حزب به میان کشيده شد، او جای خود را به «لخ والسا» داد، زیرا امید داشت که در جامعه مردسالار لهستان، اعلام خواستهای کارگران با صدای مردانه، طرفداران بیشتری را جذب کند که چنان هم شد. پس از آن مذاکرات که به رسمیت شناخته شدن اتحادیهی کارگری سوليدارنوش را به همراه داشت، آنا والينتونوويچ همچنان به فعالیتهای پشتصحنه خود در سندیکا ادامه داد، ولی پس از چندی با لخ والسا بر سر اتخاذ مشی تشکیلات اختلاف پيدا کرد و از سوی او و طرفدارانش به تدريج کنار گذاشته شد.
نگاهی دیگر
زندگی پرماجرای آنا والينتونوويچ، در فیلمی با عنوان «قهرمان زن گدانسک» به کارگردانی فولکر شلوندورف، يکی از مهمترين سينماگران آلمان، و بازی کاتارينا تالباخ، هنرپيشه سرشناس آن کشور، در نقش اصلی، در سال ۲۰۰۷ به روی پرده سینماهای اروپا نقش بست و تحسین همگان را برانگیخت.
مستند «۱۸ جستار از انقلاب» آندرآس هوسلی، با چنان موفقیتهایی فاصله زیادی دارد. این فیلم هر چند از ساختاری منسجم و ردهبندی مضمونی درخوری برخوردار است، اما فقدان حساسیت تصویری و نگاهی تکثرمحور در آن به شدت مشهود است.