در بخش قبل به کشتار دیپلماتها و خبرنگاران ایرانی در مزار شریف توسط طالبان و همچنین چگونگی تغییر در نگرش جمهوری اسلامی ایران درباره این گروه که همچنان مدعی «امارت اسلامی» در افغانستان است، نگاهی داشتیم. تغییر نگرش عوامل اصولگرا در جمهوری اسلامی فرایندی است که شاید مورد اجماع نباشد اما هدف تطهیر طالبان را دنبال میکند. در این بخش (پایانی)، ماهیت طالبان را بررسی میکنیم و به این موضوع میپردازیم که چگونه ایران و طالبان در عمل میتوانند از یکدیگر استفاده ابزاری کنند و بدون اینکه محاسبات درازمدت و منطقی در کار باشد، در دامی بیفتند که هر دو طرف را در تعهدات ناخواسته درگیر و منافع و امنیت ملی را فدای منافع و امنیت گروهی و فرقهای کند.
ماهیتها
در ماهیت «امارت اسلامی» طالبان و عملکرد جمهوری اسلامی ایران به خصوص در طیف اصولگرایان مشابهتهایی وجود دارد ولی با دو فلسفه مذهبی و سیاسی تطبیقناپذیر مواجهیم که در نبود عقلانیت سیاسی، قابلیت تجمیع و تلفیق با یکدیگر را ندارند. مراحلی که رهبری جمهوری اسلامی ایران میخواهد از آن عبور کند تا به حکومت اسلامی و تمدن اسلامی برسد، این مشابهتها را تقویت میکند.
در شرایط فعلی، به احتمال قوی دو طرف فقط تصمیم دارند از یکدیگر بهرهبرداری ابزاری کنند. هرچند حتی هدف و قصد آنها از بهرهبرداری ابزاری مشخص نیست. مشخص نبودن اهداف برای ایران مانعی بر سر راه این همکاری نیست. همانطور که ایران با چین همکاری میکند ولی در مورد مسلمانان اویغور چشم خود را میبندد. همانطور که ایران با روسیه همکاری میکند و در مورد مسلمانان چچنی سکوت مطلق پیشه میکند. به همین اعتبار، جمهوری اسلامی ایران میتواند عملا با طالبان هم رابطه داشته باشد و چشم خود را بر کشتار مردم و حتی شیعیان افغان به دست طالبان ببندد.
فراموش نکنیم که طالبان باانگیزههای قوی مذهبی متحد القاعده بود. نگاهی به عملکرد طالبان در طول روند مذاکره با آمریکا و اقدامهای نظامی که در همین چند هفته اخیر انجام شد، نشان میدهد این گروه کاملا آمادگی دارد در مقابل هرگونه حرکت دموکراتیک مردم افغانستان بایستد و اگر لازم باشد با سوریهای کردن افغانستان آن را به مناطق طرفدار و مخالف حاکمیت طالبان بدل کند. این منطقه بندی هماکنون پس از خروج نیروهای آمریکایی از پایگاه بگرام و حملات همهجانبه طالبان برای «اشغال» سرزمین افغانستان شروع شده است.
در دو ماه اخیر حدود یک سوم ولسوالیها (مراکز فرمانداری-شهرستان) یا مورد هجوم طالبان قرار گرفته یا اشغال شدهاند. حتی در طول ۱۸ ماه مذاکره نزدیک به شش هزار نفر افغان توسط طالبان کشته شدهاند که حدود دوسوم آنان غیرنظامی بودهاند. ادامه این روند پس از اشغال چند ایالت میتواند به جنگ داخلی مخالفان با موافقان انجامد و پای گروههای رادیکال را که هماکنون به صورت پنهان در منطقه حضور دارند، به روند سوریهای شدن افغانستان باز کند. چنین شرایطی زمینه مناسب را برای مداخله و مهرهچینی ایران فراهم میکند تا از قطببندی ایجاد شده برای تشکیل و حمایت گروههای نیابتی و مزدور، حداکثر استفاده را ببرد.
در گذشته برخی از افغانها و پاکستانیها از حقوقهای «سخاوتمندانه» ایران (با معیارهای افغانستان و پاکستان) برخوردار بودند و «حاج قاسم» در تیپ فاطمیون و لشکر زینبیون در سوریه آنها را در جهت اهداف ایران استخدام کرده و مورد بهرهبرداری قرار داده بود. آیا طالبان حساب میکند که ایران هنوز میتوان برای نیروهای نیابتی از افغانستان سربازگیری کند؟ و آیا ایران حساب میکند که چنین نیروهایی برای اهداف برونمرزی ایران در کشورهای آسیای میانه کاربرد دارد؟
با توجه به فقر مطلق و گسترده، دریافت مبلغی حدود ۵۰۰ تا ۷۰۰ دلار در ماه به مراتب بیش از حقوقی است که کارگران مهاجر افغانی در داخل ایران به دست میآورند. البته این یک درآمد اقتصادی درازمدت نیست چرا که نیاز به گروههای نیابتی رو به نزول است و نمیتواند به یک منبع درآمد ارزی برای «امارت اسلامی افغانستان» تبدیل شود.
بین دولت رسمی و فعلی افغانستان و رژیمی که طالبها قرار است در این کشور مستقر کنند هم اختلافهای اساسی وجود دارد. در چند سفر اخیر رئیسجمهور و هیئت همراه افغانستان به واشنگتن، نگرانیهای متعددی مطرح شد. در سالهای اخیر دولت رسمی و غیر طالبانی افغانستان علیرغم کاستیها، اتهامها و ایرادهای بیشماری که بر آن وارد است، بههرحال دستاوردهایی در سطح جامعه مدنی و توانمندی زنان داشته که برای طالبان و تئوری «امارت اسلامی» به کلی پذیرفتنی نیست. دولت افغانستان پایگاههای اجتماعی و فرهنگی در میان جوانان و به خصوص زنان افغان ایجاد کرده و باعث اعتلای جامعه مدنی شده است. در حالی که نمایندگان طالبان حتی اجازه ندادند نمایندگان زن جامعه افغان در مذاکرات آنان با آمریکا در دوحه حضور داشته باشند. گفته میشود طالبان اصولا مخالف تحصیل زنان است و در بعضی از نقاط، با پیشروی نیروهای طالبان تحصیل زنان بعد از دوران دبستان هم ممنوع اعلام شده است.
تا آخرین روزهای سال ۱۳۹۹ که نشست موسوم به تروئیکای گسترده بین کشورهای آمریکا، روسیه، چین و پاکستان با شرکت هیئتهایی از دولت افغانستان و طالبان در مسکو تشکیل شد، رئیس تیم مذاکرهکننده طالبان همچنان مدعی بود که بدون «قانون اسلامی» صلح در افغانستان برقرار نمیشود. به زعم او افغانها علیه هر نظام دیگری «جهاد خواهند کرد». (بیبیسی فارسی ۲۸ اسفند ۱۳۹۹) بیبیسی از منبعی که معرفی نشد نقل کرد که طالبان از ذکر این مطلب در بیانیه پایانی که چهار کشور حاضر در اجلاس از بازگشت «امارت اسلامی» حمایت نمیکنند، ناراضی بوده است. زنان با داشتن تنها یک نماینده عضو هیئت دولت رسمی افغانستان، کمترین حضور را در اجلاس داشتند و مقامهای ایران بدون هیچ توضیحی حتی از حضور در این نشست خودداری کرده بودند.
پایگاه ایدئولوژیک طالبان
طالبان همانند داعش، با برداشت سَلَفی از اسلام خود را نماینده موجهترین نوع حاکمیت مذهبی میدانند و با هرگونه برداشت غیرهمگون دشمنی دارد. طبیعتا سایر ادیان و مذاهب در این تفکر جایگاهی ندارند. تخریب مجسمه بودا تنها یک تظاهر کوچک و بیرونی این اندیشه است. تخریب این مجسمه در زمانی اتفاق افتاد که طالبان حتی حاکمیت تثبیتشدهای هم نداشتند. آیا جمهوری اسلامی ایران هم همین انحصار را در داخل کشور خود دنبال میکند و از خلق چنین تفرقههایی خشنود خواهد بود؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
«امارت اسلامی» طالبان بر ولایت انحصاری یک فرد در راس هِرَم قدرت استوار است. فردی که مدعی است قدرت مطلقهاش از عرش الهی میآید و بر کل جامعه چیرگی و غلبه دارد. در امارت اسلامی طالبان، مردم تابع و مغلوب و شخص امیر، غالب و حاکم است. در چنین ولایت و امارتی نباید به دنبال مظاهر تمدن نوین بود. واژههایی مانند حزب، دموکراسی، برابری جنسیتی و حتی اندیشه رواداری کفر است و جایگاهی ندارد. آیا این اندیشه با نوع حکومت جمهوری اسلامی ایران و اندیشه ولایت مطلقه فقیه همسویی ندارد؟
نگاهی بر سخنان وعاظ و مبلغان جمهوری اسلامی مشابهتهای زیادی را بین وضعیت مطلوب طالبان و وضعیت موجود ایران نشان میدهد. هر چند که قدرت مطلقه اجرایی به دلیل سابقه و تاریخ موجودیت دولت مدرن در ایران محدود و شکننده شده است ولی به هرحال حاکمیت به سبک طالبان به زعم بسیاری از فقهای حقوق بگیر در جمهوری اسلامی وضع مطلوب است، گرچه وضع موجود نباشد.
اندیشه جهانی کردن اسلام و نگرش دارالکُفر در برابر دارالاسلام برای ایرانیان نه تنها ناشناخته نیست بلکه یادآور دوران آغازین انقلاب اسلامی است. هر دو گروه طالبان و داعش میخواهند جهان را به زور کلاشنیکف مسلمان کنند. هر دو گروه به شدت با دستاوردهای تمدنی غرب مخالفاند ولی عاشق و خریدار اسلحههاییاند که بر اثر پیشرفتهای صنعتی جهان غرب ساخته شده است. در این سوی مرز، مدعیان تعامل سازنده با جهان در درون حاکمیت جمهوری اسلامی یکی بعد از دیگری قدرت سیاسی را از دست دادهاند و اصولگرایانی که جایشان نشستهاند، به تعامل با غرب نیازی احساس نمیکنند و تصمیم دارند در بازسازی سوریه سرمایهگذاری کنند.
مواد مخدر و طالبان
بخشهای گستردهای از سرزمین افغانستان زیر کشت خشخاش است. حتی دولت فعلی افغانستان هم رسما تریاک توقیف شده را میفروشد. کشت خشخاش و فروش تریاک اولین منبع مالی برای تداوم موجودیت طالبان است. بخش عمدهای از این تریاک از طریق خاک ایران به اروپا صادر میشود. مقامات مبارزه با مواد مخدر در ایران به این نتیجه رسیدهاند که اگر جلوی ترانزیت مواد مخدر را بگیرند، قاچاقچیها مواد را در نقطه خطر توزیع میکنند و خود از آن نقطه میگریزند. این احتمال وجود دارد که دستهای پنهان با تسهیل عبور و ترانزیت مواد مخدر از داخل ایران ثروتهای کلانی هم کسب میکنند تا مواد مخدر به دست بیش از پنج میلیون معتاد یا مصرفکننده تفننی ایرانی برسد.
ابراهیم رئیسی که قرار است بهزودی بر مسند ریاستجمهوری ایران بنشیند، در دفاع از عملکرد مبارزه با مخدر در ایران میگوید: «اگر ایران راه ترانزیت مواد مخدر را باز بگذارد، تمام اروپا و آمریکا را مواد مخدر فرا میگیرد.» (کارون ۴ آذر ۱۳۹۹) آنچه رئیسی صحبتش را نمیکند این است که چگونه مواد مخدر به دست بیش از پنج درصد از جمعیت ایران که مصرفکننده مواد مخدرند میرسد و برای کاهش این رقم چه برنامهای وجود دارد؟
طبعا از بُعد اجتماعی، مسئله طالبان و قاچاق مواد مخدر از مهمترین مسائل امنیت ملی ایران است. آمارها نشان میدهند که در سال جاری با افزایش ۳۷ درصدی کشت خشخاش افغانستان، میزان تولید تریاک در این کشور به شش هزار و ۳۰۰ تُن رسیده است. (بیبیسی ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰) این تله بزرگی است که نه تنها اقتصاد بلکه فرهنگ و آینده جوانان ایرانی را در چنبره نکبت خود غرق خواهد کرد و به جای جوانانی که میتوانند در مجامع علمی بینالمللی شکوفا شوند، نسلهای آینده معتادانی را شاهد خواهند بود که تنها دست دعا به سوی رحمت الهی دراز کنند و امیدوار باشند رابطهای مذهبی آخرت آنان را نجات دهند.
به موازات این تالی فاسد در ایران، فرار هرچه بیشتر مغزها و سقوط جامعه علمی پیشرفته را شاهدیم که هنوز یکی از معدود ویژگیهای جوامع ایرانی داخل و خارج است. آیا جمهوری اسلامی برای مقابله این سقوط فرهنگی-علمی جامعه که حاصل تولید انبوه مواد مخدر افغانستان دوران طالبان خواهد بود، برنامهای دارد؟ آیا اصولا برای جلوگیری از ترانزیت مواد مخدر از طریق خاک ایران یا جلوگیری از توزیع آن در داخل کشور، قصد و استراتژی درازمدتی وجود دارد؟
مذاکرات مستقیم طالبان با آمریکا
برخلاف ایران که حاضر نیست در مورد منافع و امنیت ملی خودحتی در چارچوب مذاکرات برجام (وین) با آمریکا سر یک میز بنشیند، طالبان به مدت ۱۸ ماه با آمریکا مذاکره کرده است. حاصل این مذاکره این است که تا به امروز فقط چند صد نفر از نیروهای آمریکایی در افغانستان باقی ماندهاند و طالبان در خلال این مذاکرات، عبور بیخطر نیروهای آمریکایی را تضمین کرده است. سهیل شاهین، سخنگوی دفتر طالبان در دوحه (قطر) که زبان انگلیسی را با لهجه پاکستانی حرف میزند، میگوید: «ما متعهد شدیم راه امن برای خروج نیروهای آمریکایی از کشور فراهم کنیم. ما توافق کردیم که به هیچیک از اعضای خود اجازه ندهیم از قلمرو افغانستان علیه آمریکا و متحدان آن استفاده شود.» (اعتماد آنلاین ۱۸ مرداد ۱۳۹۹)
از مجموعه سخنانی که سخنگوی طالبان مطرح کرد میتوان دریافت که تهران قادر نیست بر رابطه طالبان با آمریکا تاثیرگذار باشد و فقط در جریان مذاکرات قرار گرفته است. سخنگوی طالبان تایید میکند که با تهران مذاکره داشته است و «در آینده نیز به مذاکره در این خصوص ادامه میدهیم. تهران برای حل مسئله افغان از خود اراده نشان میدهد و ما (از مشارکت این کشور) استقبال میکنیم».
رابطه هجوم افغانها به مراکز صدور گذرنامه به دلیل امکان سرگیری بمباران آمریکاییها نیست بلکه به علت نگرانی از سبعیت طالبان است که علیرغم پیمان صلح، ممکن است از اجرای تعهدات درون افغانی و تسلیم شدن به رای مردم خودداری کنند و با توسل به زور «امارت اسلامی» را مستقر کنند؛ از همین روی هر روز دهها هزار افغانی به اداره صدور گذرنامه هجوم میآورند تا قبل از ورود و قدرت گرفتن دوباره طالبان، دستکم گذرنامهای در اختیار داشته باشند و بتوانند به جایی پناه ببرند. آیا جمهوری اسلامی برای پذیرش موج جدیدی از پناهندگان افغانی آماده است؟
چه چیزی نصیب ایران میشود؟
ایران در قبال «امارت اسلامی» طالبان سه انتخاب اساسی پیش رو دارد:
۱- همزیستی مسالمتآمیز
۲- تقابل و جلوگیری از نزدیکی رژیم طالبان به مرزهای ایران همراه با جلوگیری از توسعه اندیشه طالبان، قاچاق مواد مخدر و غیره
۳- همکاری با دولت فعلی افغانستان برای جلوگیری از قدرت گرفتن طالبان و حمایت از گامهایی که در جهت جامعه مدنی برداشته شده است
رژیمهای واپسگرا معمولا اهداف خود را ورای تاکتیکهای گوناگون مخفی و با استفاده از احساسات یا اعتقادات عوام، موافقت و حمایت جامعه را خریداری میکنند یا آن را با توسل به ارعاب از مردم به دست میآورند تا در مقابل تغییر در جهت مقابل ایستادگی کنند. آنها تغییر به معنی پیشرفت با زمان را عامل منفی یا حرکت در جهت براندازی نظام معرفی میکنند. جمهوری اسلامی ایران در این خصوصیت با طالبان همسان است و بنابراین انتخاب سوم عملی نخواهد شد. انتخاب دوم نیازمند رویارویی نظامی است و اگر طالبان قدرت را در دست بگیرد، برای ایران اننتخاب محدودی وجود خواهد داشت.
در عین حال به نظر نمیرسد ایران بتواند سناریوی عراق را در افغانستان پیاده کند. حتی نمیتواند خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را به حساب سیاستهای خود بگذارد. تنها امیدواری جمهوری اسلامی این است که در برابر حمایت از طالبان آب هیرمند بار دیگر به سمت ایران سرازیر شود. معلوم نیست طالبان حتی به این وعده هم وفادار بماند. در اینجا سیاستهای منطقهای با منافع افغانها گره خورده است و طالبان علاوه بر حمایت پاکستان و قطر حتی با آمریکا بر سر شرایط خروج نیروها به توافق رسیده است. به این ترتیب برگ ایران برگ ضعیفی است که نمیتواند سناریوی بازی را تغییر بدهد.
آنچه نصیب ایران میشود موج جدید پناهندگان افغان و رودخانهای از قاچاق مواد مخدر است که این بار با تفنگهای طالبان محافظت خواهد شد تا پس از عبور همراه با توزیع در استانهای شرقی از پهنای کشور عبور کند و به کشورهای همسایه صادر شود. کارت طالبان کارت بازندهای است که برای ایران هیچ منفعتی نخواهد داشت؛ ضمن اینکه نفرت و انزجار مردم را هم به دنبال خواهد داشت.
جمهوری اسلامی ایران بنا بر آنچه محمدجواد ظریف گفته است، خروج نیروهای آمریکا را «مثبت و مسئولانه» ارزیابی میکند. (رادیو فردا ۲۷ فروردین ۱۴۰۰) پس از خروج آمریکا از افغانستان شاید مهمترین رهآوردی که از نزدیکی با طالبان برای جمهوری اسلامی حاصل میشود، تحکیم رابطه با قطر باشد. علیرغم اینکه نیروهای نیابتی وابسته به سپاه قدس در سوریه با گروههای پیکارجوی موردحمایت قطر نبرد کردهاند اما امروز دو کشور به ناچار به یک متحد تبدیل شدهاند.