زن در حالی که اندوهگین به نظر میرسد، با صدای آهستهای میگوید: «زندگی طوری میگذرد که گویی من آنجا نیستم.» این توصیف یانا از موقعیت خود به عنوان زنی سرکوبشده در یک جامعه مذهبی، سنتی و پدرسالار است. فیلم «آغاز» (beginning) تولید ۲۰۲۰، روایت زندگی زنی به نام یانا است که از انفعال و سرکوب خواستههایش به درماندگی رسیده است و در نهایت تحت آموزههای مذهبی، موضعی خودویرانگر اتخاذ میکند؛ به این امید واهی که با یک ویرانی خودخواسته، به سرآغازی دوباره دست یابد. به این معنا که یا همچون ابراهیم با گذر از آتش، حیاتی تازه از سر گیرد یا با قربانی کردن فرزند، آمرزیده و رستگار شود.
آغاز، نخستین فیلم بلند دئا کولومبگاشویلی، فیلمساز زن گرجستانی، درامی تکاندهنده و درخشان است که زوال و استیصال عاطفی یک زن در جامعهای بسته را نشان میدهد. فیلم علیرغم اینکه از برگزیدگان جشنواره کن ۲۰۲۰ بود اما متاسفانه به دلیل همهگیری در آن زمان فرصت نمایش عمومی نیافت که این مسئله خود در کمتر دیده شدن فیلم تاثیرگذار بود. با این حال در جشنواره بینالمللی فیلم سنسباستین توانست حضوری خیرهکننده داشته باشد و چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن را به خانه ببرد.
آغاز، تولدی مرگبار
داستان فیلم آغاز درباره زنی به نام یانا است که سابقا یک بازیگر بوده اما به دلیل شرایط دشوار زندگی خود با مردی به نام دیوید که یک مبلغ مذهبی است، ازدواج میکند. یانا به دلیل این پیوند ناچار میشود بازیگری و سبک زندگی قبلی خود را به کلی فراموش کند و به یک زندگی مذهبیوار وارد شود. روزی در حالی که دیوید مشغول بازگویی قصه قربانی کردن اسماعیل به دست ابراهیم است، افراط گرایان مذهبی به کلیسا حمله میکنند و با آتشسوزی، سعی دارند رعب و وحشت ایجاد کنند.
این اتفاق استیصال زن را به نهایت میرساند و به همسرش میگوید که دیگر نمیتواند در آن محیط زندگی کند؛ اما مرد با رد خواسته زن از او میخواهد که به عنوان یک همسر حمایتگر در جهت حفظ منافع شغلی شوهر با او همراه باشد و از اینجا زندگی بیرونی و درونی یانا روزبهروز به سمت زوال و از هم گسیختگی بیشتر پیش میرود؛ تا اینکه روزی یکی از افراطگرایان با معرفی خود به عنوان نیروی پلیس به خانه یانا وارد میشود و از او میخواهد که شوهرش را به پس گرفتن شکایتش ترغیب کند.
مرد برای ترساندن و تحقیر زن، او را وادار میکند که راجع به رابطه جنسی خود و همسرش با استفاده از کلمات ناخوشایندی حرف بزند. زن نیز از روی ترس و نیز سرخوردگی روحی بدون مقاومت آشکاری این کار را انجام میدهد. در اینجا اگرچه فعل تجاوز به طور کامل رخ نمیدهد اما شرایط برای آزار، تعرض، تحقیر و متهم شدن زن به همدستی با متجاوز فراهم میشود؛ اتفاقی که حس گناه را در او به شدت تقویت میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در شبی دیگر زن با اندیشه تنبیه خود یا کنجکاوی (که در فیلم روشن نمیشود) گویی خود را در مقابل مرد متجاوز قرار میدهد و پس از آن، تجاوز در نمایی دلآزار اتفاق میافتد. این اتفاق زن را به سمت تغییر اساسی سوق میدهد. هنگامی که نوار صوتی گفتوگوی جنسی مرد متجاوز با یانا برای همسرش دیوید فرستاده میشود، دیوید او را به همدستی با متجاوز متهم و به طور خفتآوری تحقیر و کوچک میکند.
پس از آن دیوید برای مخفی نگه داشتن ماجرا و حفظ جایگاه شغلی و آبروی خود از شکایت انصراف میدهد. انصرافی که طی آن زن را تنهاتر و بیپناهتر باقی میگذارد. زن که نمیتواند خود را از بار گناه شرعی زنا آزاد کند، تصمیم میگیرد فرزند معصوم و بیگناه خود را که به نظر میرسد تنها چیزی است که به آن دلبستگی دارد، همچون ابراهیم قربانی کند؛ به این امید که بخشیده شود و خداوند به طریقی فرزندش را به او بازگرداند یا اینکه به این روش کفاره گناهانش را پس دهد.
پایان گزنده و تکاندهنده فیلم این پرسش را پیش روی مخاطب میگذارد که چگونه زنی در یک بستر سنتی، مذهبی و پدرسالار مسیر زوال و خودویرانگری بیشتر را در پیش میگیرد و چنان در آن غرق میشود که در پایان عزیزترین دارایی خود یعنی فرزندش را قربانی این سیستم میکند.
خودپنداره تحقیرشده یک زن
تصویری که کولومبگاشویلی از زن سرکوبشده نشان میدهد بسیار ظریف و پراهمیت است. در این فیلم همه مردان فاقد حس همدردی با زن تصویر شدهاند. حتی پسرش گئورکی نیز فاقد حس همدردی با مادر است. زن در این فیلم به واقع یکه و تنها است و گویی تمام جامعه علیه او قد برافراشتهاند. در واقع یانا حضوری انکارشده در جامعه دارد زیرا هیچکس برای او جز نقشهای محول شده مادری، همسری یا جنسی نقش مستقل دیگری قائل نیست.
در یک سو هم دشواریهای اجتماعی قرار دارد. همان رفتاری که باعث شد مادر یانا پدر بدرفتار او را سالها تحمل کند و رنج زیر سایه یک مرد بودن را به رنج انزوا و مادری مجرد بودن ترجیح دهد. این الگو برای یانا نیز تکرار میشود؛ چون او نیز علیرغم میل باطنی خود شغل سابقش یعنی بازیگری را کنار میگذارد تا تحتالحمایه مردی مذهبی قرار گیرد.
در سویی دیگر یانا در نقش همسری حمایتگر ناچار است تا باز هم از موجودیت خود دست بکشد. مردی که زندگی یانا را متعلق به خود میداند و خداوندمآبانه به او یادآور میشود که هستیاش را از او دارد. مرد حتی از درک آنچه زن میخواهد بگوید نیز عاجز است. از نظر او برنامه ریختن و نسخه پیچیدن برای آینده مشترکشان باید برای زن کافی باشد.
در دشوارترین سطح، موقعیت یانا به عنوان ابزار جنسی برای تسویهحسابهای شخصی مردان جامعه است. او صرفا به دلیل اینکه همسر یک مبلغ مذهبی است، مورد تعرض و هتک حرمت قرار میگیرد. در مقابل همسرش نیز به علت حفظ آبرو و شغل خود از حمایت زن در مقابل مرد متجاوز دست میکشد.
تمام اینها زمینه را برای نزول عزتنفس زن فراهم میکند تا به نوعی به یک نیروی ماورایی دینی روی آورد. وردهای شبانهی یانا بر بالین فرزندش گویی تنها چیزی است که رنج او را تسکین میدهد. با این حال غرق شدن در این جهان و تفسیر آنچه که بر اسطوره ابراهیم رفته است او را به گرداب یک حس روحانی از برگزیده بودن میاندازد؛ جایی که تلاش میکند عزتنفس از دسترفته خود را بازیابد.
اصالت مجازات و تنبیه
تنبیه و مجازات در دو سیستم مذهب و پدرسالاری ضروری است. بر اساس آموزههای مذهبی، جهنم سزای گناهکاران است و در سیستم پدرسالاری زن بیوفا باید تحقیر و سرزنش شود. فیلم با نمایی از تنبیه کودکان آغاز میشود و ادامه مییابد. زن در این فیلم بارها از طرف شوهر و مرد متجاوز تنبیه میشود و در نهایت هنگامی که خود از احساس گناه فارغ نمیشود، تلاش میکند همه چیز را ویران کند؛ شاید از میان این ویرانی آغاز دوبارهای ممکن باشد.
این فیلم نشان میدهد که چگونه دین و پدرسالاری (این همراهان همیشگی یکدیگر) آنقدر احساس گناه را در زن میپرورانند که او به ناچار برای تسلی و اثبات عبودیت خود به منطقی اساطیری و مذهبی روی آورد؛ منطقی که در دنیای واقعی مابهازایی ندارد و زن میخواهد برای نجات خود آن مابهازا را خلق کند؛ ولو با قتل تنها فرزندش.