سقوط دولت کابل چند هفته قبل از سالگرد ۱۱ سپتامبر، پایان ماموریت ناکام آمریکا در افغانستان را رقم زد. شکست ماموریت آمریکا و سقوط دولت تحت حمایت آن در افغانستان، مردم زیادی را شوکه کرده است و برای بسیاریها غیرقابلانتظار بود. پرسشی که این روزها همه را به خود مشغول داشته است، این است که چطور غرب پس از صرف بیش از ۲ تریلیون دلار، نتوانست که با استقرار یک دولت قوی و با ثبات، طالبان را شکست دهد و آینده مثبتی برای یک دموکراسی نوپا در منطقهای رقم بزند که دچار مصیبت جریانهای اسلامگرا و رژیمهای مذهبی است.
اسناد رسمی حکومت آمریکا بیانگر این واقعیت تلخ است که بهرغم بیانات و اظهارنظرهای خوشبینانه سیاستمداران و نظامیان آمریکایی در دو دهه گذشته، از جمله شهادتهای بیشمار ژنرالهای آمریکایی در جلسات کنگره، آنها از آغاز نسبت به سرانجام موفقیتآمیز ماموریت خود در افغانستان بدبین بودند. اسناد «دفتر بازرس ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان» که وظیفه آن ارزیابی پروژههای آمریکا در افغانستان بود، نشانمیدهد که مقامات نظامی و سیاسی آمریکایی در کابل و واشنگتن، «به شکل مرتب با دستکاری و تحریف آمار وانمود میکردند که ایالات متحده در جنگ افغانستان در حال پیروز شدن است، در حالی که چنین چیزی واقعیت نداشت.»
کریگ وایت لاک، خبرنگار برجسته روزنامه واشنگتن پست، به تازگی کتابی بر اساس اسناد دفتر بازرس ویژه آمریکا برای افغانستان نوشته است که واقعیتهای تلخ این جنگ را برملا میکند. دفتر بازرس ویژه در چارچوب پروژه «درسهایی از ماموریت افغانستان» با هدف ارزیابی ماموریت نیروهای آمریکایی در افغانستان در دوره حکومتهای جورج بوش و اوباما، بین سالهای ۲۰۱۴ الی ۲۰۱۸ با بیش از ۱۰۰۰ تن از مقامات و ماموران نظامی و غیرنظامی پیشین آمریکا در افغانستان، مصاحبه کرد. آقای وایت لاک و روزنامه واشنگتن پست، پس از یک مبارزه حقوقی سه ساله توانستند به آن اسناد دست یابند. علاوه بر آن، نویسنده به یادداشتهای دفتری دونالد رامسفلد، وزیر دفاع اسبق آمریکا هم دسترسی داشته و از پروژه تاریخ شفاهی جنگ افغانستان متعلق به دانشگاه ویرجینیا نیز بهره برده است. ولی کتاب عمدتاً بر اسناد دفتر بازرس ویژه تحریر شده است.
نیروهای آمریکایی پس از حمله به افغانستان و تارومار کردن القاعده، اطمینان داشتند که طالبان هم به تاریخ پیوستهاند. اما خیلی زود متوجه نشانههای بازگشت و قدرتگیری طالبان پس از سال ۲۰۰۳ شدند. این گروه در سال ۲۰۰۶ دوباره به یک گروه شورشی تبدیل شد که با حملات چریکی و انتحاری و خرابکاری، توان ضربه زدن و به چالش کشیدن نیروهای غربی را یافته بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نویسنده شرح میدهد که دستگاههای امنیتی و جاسوسی آمریکا همیشه ارزیابی انتقادی و پیشبینیهای بدبینانهای از دستاوردهای ایالات متحده در نبرد با طالبان و دولتسازی در افغانستان داشتند، ولی برعکس، پنتاگون تا آخرین ماههای حضور در افغانستان میکوشید که تصویری مثبت و پیشرونده از وضعیت دولت در آن کشور به دست دهد. چنانچه یک افسر آمریکایی میگوید که در قرارگاههای نظامی آمریکایی در افغانستان، «کسی علاقهای به شنیدن واقعیتها نداشت و خبرهای بد نادیده گرفته میشد.» به قول نویسنده، «نظامیان و دیپلماتها در ارائه ارزیابیهای منفی به مقامات بالایی، به یک دلیل تردید داشتند: آینده شغلی. هیچ کس نمیخواست مسئولیت اشتباهات و شکستها را در دوره ماموریت خود به گردن بگیرد. بنابراین، آنها در هر شرایطی مدعی بودند که ماموریت (آمریکا) در مسیر درست و رو به پیش قرار دارد.»
شهادت ماموران نظامی و شخصی آمریکا نشان میدهد که فساد مالی و اداری، از توانایی نهادها و اعتماد مردم به دولت افغانستان کاسته بود. ژنرال استنلی مک کریستال، فرمانده پیشین نیروهای آمریکایی در افغانستان، با آن که در زمان ماموریت خود باور داشت که اوضاع افغانستان در مسیر درستی قرار دارد، اما به این نکته نیز معترف بود که «رفتار شریرانه نیروهای قدرتمند، فساد گسترده و سوءاستفاده از قدرت دولتی... باعث شده است که مردم هیچ دلیلی برای حمایت از حکومت افغانستان نداشته باشند.» مردم محلی نظامیان افغان را به فساد و اخاذی متهم میکردند و ترجیح میدادند که در جنگ با طالبان طرف هیچ کس را نگیرند.
البته، نویسنده حرفهای مک کریستال را «توخالی» توصیف میکند. به گفته او، آمریکاییها، «قانون شکنان و فسادپیشگان بدنام در میان سیاستمداران، جنگسالاران، قاچاقچیان موادمخدر، و پیمانکاران نظامی افغان را از آن رو تحمل میکردند که متحدشان به حساب میآمدند و با آنها کار میکردند.» ماموران آمریکایی به این نتیجه رسیده بودند که ورود میلیاردها دلار به افغانستان، فرصتی نامحدود برای فساد و رشوهگیری فراهم کرده است. آنها «در حالی این همه پول را صرف کمک و ساختوساز در افغانستان میکردند که ظرفیت جذب و مصرف آن وجود نداشت.» از سوی دیگر، کمکها بر اساس اولویتها، نیازها و واقعیتهای افغانستان به مصرف نمیرسید و نسبت به بازدهیشان تردید جدی وجود داشت. بدتر از آن، بخش بزرگی از کمکهای آمریکا به دلیل اخاذی طالبان از پروژههای توسعه و نیز دستبرد مقامات دولتی افغان، حیف و میل میشد.
ارزیابیهای دفتر بازرس ویژه نشان میدهد که ارتش افغانستان نیز به دلیل سطح پایین سواد سربازان، فساد، و نقض مقررات، در جنگ با طالبان کارایی نداشت. مردم به پلیس اعتماد نداشتند و از آزار و اذیت آن شاکی بودند. بدتر از آن، راهبردهای ضدشورشگری در حالی در افغانستان اجرا میشد که فرماندهان آمریکایی تصویر روشنی از دشمنان خود نداشتند و استراتژیهای جنگیشان بر پیشفرضهای پرسشبرانگیزی استوار بود. به اعتقاد نویسنده، ژنرالهای آمریکایی تصور میکردند که «افغانها به طالبان به عنوان نیروی ستمگر مینگرند و اگر حکومت بتواند امنیت و خدمات ارائه دهد، جانب آن را میگیرند. اما تعداد زیادی از افغانها، بهخصوص در مناطق پشتوننشین در جنوب و شرق، با طالبان همدل بودند... بسیاری از آنان که امریکاییها را کافران اشغالگر و حکومت را دستنشانده خارجی میدیدند، به صفوف طالبان میپیوستند.»
مشخصات کتاب:
کریگ وایت لاک/ اسناد افغانستان: تاریخ مخفی جنگ آمریکا/ انتشارات سایمون اند شوستر/۳۶۸ ص/۲۰۲۱.