بیانیه بیطرفی که فرماندهان ارتش شاهنشاهی ایران در غیاب محمدرضا شاه پهلوی در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ امضا کردند و حمله انقلابیها به پادگانها، کلانتریها و پایگاههای نظامی و غارت اسلحهخانههایشان بهفرمان آیتالله طالقانی به پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمنماه منتهی شد، روزی که آغازگر یکی از تیرهترین فصلهای تاریخ ایران است، فصلی سرشار از ناامنی، بیثباتی و ترور که نهتنها آثار منفی آن سراسر ایران، بلکه سایر کشورهای منطقه و جهان را در برگرفته است.
چند ماه پیش از سرنگونی حکومت شاهنشاهی پهلوی، بسیاری از دیپلماتهای غربی تصور نمیکردند قدرتمندترین رهبر سیاسی غرب آسیا و نیروهای مسلح آن به گروهی از انقلابیهای اسلامگرا، مارکسیست و کمونیست مجال سرنگونی حکومت شاهنشاهی را با یک شورش مسلحانه بدهند؛ اما بیماری سرطان محمدرضا شاه پهلوی از یکسو، روحیه تضعیفشده او از سوی دیگر و درنهایت، توجه او به نظرهای مقامهای کشورهای غربی بهجای توجه به پیشنهادهای مقامهای نظامی و سیاسی ایرانی سبب شد تا بهجای مقابله سرسختانه نظامی با انقلاب اسلامی، کشور را ترک و در نهایت، شرایط را برای پیروزی انقلاب فراهم کند.
محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران، خود نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی در روزهای آخر زمامداری حکومت پهلوی ایفا کرد. نزدیکان او و کسانی که از نزدیک شاهد ناتوانی او در تصمیمگیری بودند همواره به تصمیمهای اشتباه او انتقاد داشتند که از این میان، میتوان به ارتشبد حسن طوفانیان، ریاست اسبق سازمان صنایع نظامی، و همچنین دریاسالار کمال حبیباللهی، آخرین فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی، اشاره کرد
از مهمترین اشتباهات شاه اعتماد به مشاوره و نظرهای سفیران کشورهای خارجی بیش از نظرهای شخصیتهای سیاسی و نظامی در ایران بود. در آخرین روزهای حضور او در ایران، ویلیام اچ سالیوان، سفیر وقت ایالات متحده آمریکا در ایران، و همچنین ژنرال رابرت هایزر، فرستاده نظامی جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا، نقش مهمی در راضی کردن محمدرضا شاه پهلوی به ترک ایران و پرهیز از مقابله نظامی و سرسختانه با انقلاب اسلامی ایفا کردند. آنان همچنین در روزهای غیبت شاه و زمانی که فرماندهان ارتش شاهنشاهی به علت نبود فرمانده کل قوا در سردرگمی به سر میبردند، آنان را از کودتای نظامی بازداشتند و به مصالحه و سازش با انقلابیها مجبور کردند، امری که در نهایت به عاملی مهم برای پیروزی انقلاب اسلامی تبدیل شد.
در این گزارش به بررسی آن دسته از اقدامهای محمدرضا شاه پهلوی در آخرین روزهای عمر حکومت پهلوی که به پیروزی انقلاب اسلامی کمک کرد میپردازیم.
ناتوانی شاه در تصمیمگیری در شرایط بحرانی
دریاسالار کمال حبیباللهی، آخرین فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی، ضعف شاه در تصمیمگیری در شرایط بحرانی را در مصاحبهای با ضیاء صدقی از مجریان پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۶۳ اینگونه بیان کرد:
«ایشان شاید یک شاه خیلی خوبی میتوانستند باشند با عنوان شاه دموکراسی، ولی در لحظه بحرانی ایشان واقعا لیدر نبودند، لیدر زمانهای آرامش بودند، ایشان هر موقع که بحرانی پیش میآمد میدان را خالی میکردند. ۲۵ مرداد همین بود دیگر، ایشان از مملکت رفتند بیرون، این دفعه هم باز هم همین بود. استناد ایشان به این است که مگر نمیبینید که الان سالیوان و هایزر اینجا بودند میگویند شما کی میخواهید بروید؟ درحالیکه ایشان استنادشان بایستی این باشد فرماندهان زمینی، دریایی، هوایی استدعا کردند که ما بمانیم و میمانیم. و من میدانم اگر اعلیحضرت میماندند مملکت به اینجا نمیکشید، بهشرط اینکه تصمیم میگرفتند، نه اینکه میماندند و ادامه پیدا میکرد باز هم آن موقع همه داغان بودند، ولی تصمیم میگرفتند.»
اتکای شاه به نظرات دولتمردان غربی
ارتشبد حسن طوفانیان در مصاحبهای که با مجریان پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ داشت، از اعتماد شاه به نظر خارجیها اینگونه گفت: «اعلیحضرت بعضی وقتها انتخابشان خوب نبود؛ یعنی این چیزی بود که انتخاب میکردند. آنوقت عوامل مختلفی در این انتخاب کردنها موثر بود. مثلا، نمیدانم، سفیرانی انتخاب میشدند که نه سنشان و نه تجربهشان متناسب برای سفارت نبود و برای این دلایلی میآوردند که آن دلایلش بدتر از خودش بود. ما یک سفیر داشتیم که اینقدر قماربازی کرد که خودش را کشت. خوب این نباید سفیر بشود دیگر؛ یعنی شخص مناسب برای کار مناسب انتخاب نمیشد. من فکر میکنم مهمترینش این است. یکی دیگرش هم این بود که ارتباطات کار میکرد. گرچه الان هم میبینید در همهجا ارتباطات کار میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
یکی دیگرش هم این است که خارجیها را بیشتر از خودمان عاقل میدانستیم. فکر میکردیم که اگر این را یک خارجی بگوید درست است. اگر خودمان بگوییم درست نیست. مثلا الان در ایران اگر شما یک کار بدی هم بکنید، اما یک جمله عربی بگویید این عمل بدتان صحیح جلوه میدهد، چون عربی گفتید. در صورتی که تو زبان عربی هم حرف بد و هم حرف خوب میشود گفت. آنوقت هم این شکلی بود. حرف هر خارجی سند نیست، باید تحقیق کرد، باید فهمید این در چه ردهای است، چه هدفی دارد، بعد به حرفش گوش کرد. به خارجیها زیادتر از اینها گوش میدادند. برای اینکه خاطرم میآید که یک خارجی که من با او شرفیاب بودم به اعلیحضرت توصیه کرد، من گفتم فقط به خارجیها گوش نکنید، خودتان هم تصمیم بگیرید. آنوقت در این انقلاب زمینه حاضر بود، از بعد از جنگ دوم جهانی این زمینه را بهتدریج درست کردند.»
نقش سالیوان و هایزر در گمراهی پادشاه ایران چه بود؟
کشته شدن گروهی از معترضان و شورشیان در میدان ژاله تهران در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ اثر منفی بر روحیه محمدرضا شاه پهلوی داشت. در آن روز، عدهای از مردم جنوب تهران به دعوت یک آخوند محلی و بیتوجه به قوانین حکومتنظامی در میدان ژاله تجمع کردند و تظاهراتی علیه حکومت پهلوی ترتیب دادند. افسران و سربازان مسلح نیروی زمینی شاهنشاهی وظیفه محافظت از کارخانه برق شهر تهران واقع در ضلع شمال شرقی میدان را بر عهده داشتند. معترضان بهقصد ورود به این کارخانه و قطع برق شهر تهران به سمت آن حرکت کردند و درنهایت به علت بیتوجهی به هشدار سربازان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. درنتیجه ۶۴ نفر از آنها کشته شدند. به گفته ارتشبد حسن طوفانیان، آخرین ریاست سازمان صنایع نظامی ایران، شماری از چریکهای مسلح ایرانی و فلسطینی نیز در میان کشتهشدهها بودند.
فرمانداری نظامی تهران آمار ۸۷ کشته و ۲۰۵ مجروح را در واقعه میدان ژاله تایید کرد. پسازانقلاب نیز، بنیاد شهید رژیم جمهوری اسلامی آمار کشتهها را ۸۸ نفر اعلام کرد که از این میان ۶۴ نفر در میدان جانشان را از دست داده بودند. گروههای مخالف حکومت پهلوی از این واقعه برای انجام عملیات روانی استفاده کردند. آنها بهدروغ شماره کشتهها را۴۰۰۰ نفر اعلام کردند. اطلاعات ساختگی آنها را نیز خبرنگاران غربی حاضر در ایران در رسانههایشان منعکس کردند. انعکاس اخبار ساختگی درباره برخورد نیروهای امنیتی با شورشیان و تظاهرکنندگان در ایران، فرصت مناسبی برای دولت جیمی کارت فراهم کرد تا حکومت پهلوی را از موضع حقوق بشر تحتفشار قرار دهد.
محمدرضا شاه پهلوی که با تبلیغات روانی رسانههای بیگانه از جمله سرویس فارسی بنگاه خبرپراکنی بریتانیا (بیبیسی) روحیه خود را باخت و نگران آن بود که در اذهان عمومی و رسانههای جهان از او با عنوان دیکتاتوری خشن نام ببرند، تصمیم گرفت برای مقابله با انقلاب اسلامی از قوه قهریه استفاده نکند. البته این تصمیم درنتیجه مشورت او با سفیر ایالاتمتحده آمریکا، ویلیام اچ. سالیوان گرفته شد. در آخرین ملاقات سالیوان با شاه در کاخ نیاوران، ژنرال رابرت هایزر نیز او را همراهی میکرد. دراینباره، ارتشبد حسن طوفانیان مشاهدههای خود را برای ضیاء صدقی، مجری پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ اینگونه بیان کرد:«شاه یک روز به من گفت این سالیوان و هایزر چه از من میخواهند؟ میخواهند بیایند مرا ببینند. گفتم اعلیحضرت بپذیرشان، چرا نمیپذیرید؟ البته من تلاش میکردم شاه تصمیم بگیرد. شاه تصمیم نمیگرفت، ناخوش بود، نمیدانم چه بود. چه میگویند تعلل؟
لیت و لعل. همینطور به لیت و لعل میگذراند. گفتم بپذیر اعلیحضرت، چرا نپذیری، ایشان پذیرفت. گفت پس فردا تو بیا ببینیم چطور میشود. سالیوان و هایزر آمدند و رفتند پیش شاه. دفتر شاه دو تا در داشت. یک در ما میرفتیم، یک در وقتیکه سیاسیها و اینها میآمدند ماشین میرفت دم آن در و میرفتند به بال داخل ساختمان . من رفتم توی آن بالی که سیاسیها بودند. آنجا این شمشیرهای اهدایی و اینها بودند تماشا میکردم و اینها. منتظر شدم که ببینم. از پیشخدمت پرسیدم کی تو هست؟ کشیکها و نگهبانها مرا میشناختند. گفتم کیست؟ گفتند سالیوان و هایزر پهلوی شاه هستند.
ایستادم تا سالیوان و هایزر آمدند بیرون. گفتیم چه شد؟ چه کار میکنید؟ بالاخره چه؟ آخر این شکلی که نمیشود، چه کار میکنید؟ سالیوان به من گفت: اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون. من خیلی ناراحت شدم. من فورا به آن گارد و پیشخدمت گفتم که میخواهم بروم پیش شاه، بگویید من میخواهم بیایم. گفتند و رفتم داخل. گفتم که اینها به من گفتند اعلیحضرت تصمیم گرفتند بروند بیرون. گفت نه. این جملهای که میگویم عین جمله شاه است که خیر، اینها به ما تکلیف کردند برویم. گفتم تکلیف کردند به شما بروید؟ برای چه تکلیف کردند؟ یعنی چه؟ همین شکلی با او حرف زدم. گفتم نمیتوانند اینها تکلیف بکنند، نمیتوانند. گفتم اگر اعلیحضرت میخواهید بروید من باید با شما بیایم. من نمیمانم.
(شاه) گفت: «نه شما بمانید وظایف میهنیتان را انجام بدهید. گفتم اعلیحضرت من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتیکه من یکعمر گفتم اعلیحضرت فرمانده کل قوا، اگر اعلیحضرت بروید بیرون، من نمیمانم تو این مملکت، من هم باید بروم، من هم باید ببرید. اعلیحضرت دید خیلی من محکم دارم حرف میزنم اصلا نمیشود. گفت ببین، بمان اینجا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند؟ گفتم اعلیحضرت خودتان نتوانستید بفهمید چرا انگلیسیها و آمریکاییها این کار را کردند، حالا میخواهید من بفهمم؟ من چطور بفهمم؟ گفتم من چه بفهمم اعلیحضرت؟ من از کجا بفهمم؟ مرا باید با خودتان ببرید. من نمیتوانم بیاجرت اینجا بمانم. اعلیحضرت گفت فردا یا پسفردا بختیار و فرماندهان را من گفتم بیایند اینجا پیش من، شما هم بیا.»
در ۲۷ تیر ۱۳۶۴، ارتشبد حسن طوفانیان از نقش سفیر انگلستان، آنتونی پارسونز، در راضی کردن پادشاه ایران به خروج از کشور نیز سخن گفت: «الان سالیوان کتاب نوشته درباره ایران. چرا یک آمریکایی، سفیر آمریکا، سناتور و نمایندگان کنگره که میآیند به ایران با شاه ملاقات کنند، با من هم ملاقات کنند؟ من کجای اعراب بودم؟ کجای قضیه بودم؟ من وزیر خارجه بودم؟ من رئیس دولت بودم؟ چرا اینها هیچوقت نپرسیدند؟ سالیوان و هایزر بعدازاینکه من از اوضاع شهر ناراحت بودم، هر دو آمدند دفتر من. من به اینها گفتم نکنید. من میگفتم نکنید ایران را تبدیل به لبنان نکنید، تهران را تبدیل به بیروت نکنید. این راهی را که شما دارید میروید و عقبنشینی شما. این کاری که دارید شما میکنید ایران را تبدیل به لبنان میکنید، تهران را تبدیل به بیروت میکنید. سالیوان و آنتونی پارسونز، دوتاییشان آمدند دفتر من. دوتاییشان آمدند تو دفتر من. رو مبل بغل هم نشستند.»
«پارسونز به من میگفت حالا ۳-۱۹۵۲ نیست که ما با هم اختلاف داشته باشیم. الان هر چه من میگویم، سالیوان میگوید و هر چه وزیر خارجه آمریکا میگوید، وزیر خارجه انگلیس میگوید، هرچه نخستوزیر انگلستان میگوید، کارتر میگوید، هر چه وابسته دفاعی انگلستان میگوید. گفتم بابا مملکت دارد میسوزد، دارد آتش میگیرد، ول کنید همه را. آخر اینکه نمیشود آزادی؟ ببینید این بابا خمینی مثل آمپول هاری است، شما نمیتوانید آمپول هاری را به پلنگ بزنید و تو جمعیت رها کنید. این باید تو قفس باشد. من معتقدم به حکومتنظامی، من معتقدم برای اینکه من در سهم خودم اینقدری که من کمک به مستضعفان کردم در تمام این شش سال خمینی نتوانست بکند، بهقدر یکسال من نکرده است. حقوق مستضعفان را بالا بردم، خانه برای مستضعفان درست کردم، مدرسه برای مستضعفان درست کردم، همهچیز، غذا به آنها دادم، همهچیز دادم. اینها چه کاری برای مستضعفان دارند میکنند؟ اصلا عیب کار چه بود؟ برای شما یک قصه گفتم.»
نفوذ تفکرات مذهبی در میان بخش اعظمی از جامعه ایرانی از یکسو و مقبولیت شخصیتهای مذهبی چون روحالله خمینی در میان آنها نقش مهمی در تمایل آنها در برقراری حکومت اسلامی ایفا میکرد. تبلیغات سیاسی روحالله خمینی از یکسو و تبلیغات منفی رسانههای بیگانه علیه حکومت پهلوی از سوی دیگر نقش مهمی در افزودن اکثریت خاموش جامعه به گروههای انقلابی در آخرین روزهای حکومت پهلوی ایفا کرد. آشنا نبودن عموم جامعه با خطرات حکمرانی روحانیان شرایطی را فراهم کرده بود که در صورت سرکوب قهرآمیز اعتراضات و انقلاب آنها، نمیتوانست بروز دوباره بحرانی مشابه را در سالهای پسازآن تضمین کند.
محمدرضا شاه پهلوی با سرکوب نکردن اعتراضها، انقلاب و شورشهای اسلامی در سال ۱۳۵۷ و مهمتر از همه ترک ایران و خلع سلاح ارتش در برابر مخالفان حکومت خود، این فرصت را برای مردم ایران فراهم کرد تا بار دیگر زندگی تحت لوای حکومت خودکامه مذهبی را تجربه کنند؛ تجربهای به قیمت عقبماندگی ایران در عرصههای اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و چهار دهه زمامداری یک حکومت خودکامه اسلامگرا، حکومتی که تشکیلش سرآغاز بحرانی دائمی در منطقه خاورمیانه بود. بحرانی که ۴۳ سال است صلح و ثبات را در غرب آسیا بر هم زده و متحدان منطقهای و فرامنطقهای پیشین ایران را به دشمنانی برای آن تبدیل کرده است.