زنانی که در نیروهای ویژه پلیس «سی.آر. یو» در افغانستان کار میکردند، میگویند که دهها نظامی در اوضاع بسیار بد امنیتی، اقتصادی، و روانی در خفا به سر میبرند و هیچ کسی را ندارند که به آنان کمک کند. آنها میگویند که مسئولان نظامی آنان را در وضعیت بسیار ناگوار تنها گذاشتند و گریختند.
زهرا احمدی، سرباز نیروهای ویژه پلیس «سی.آر.یو» بود و در دوران دولت پیشین افغانستان، در بخش ۲۲۲ پلیس مستقر در کابل خدمت میکرد. او در دهها عملیات ویژه ضد طالبان و گروههای هراسافکن در حکومت پیشین شرکت داشته است، اما از هشت ماه پیش تاکنون، از وقتی که طالبان قدرت را در افغانستان در دست گرفتند، از شهری به شهری و از خانهای به خانهای سرگردان، در تلاش یافتن راهی برای زنده ماندن است.
زهرا احمدی میگوید هرگز گمان نمیکرد که افغانستان را به طالبان تسلیم کنند. او روز پانزدهم اوت ۲۰۲۱ که گزارشهایی از نزدیک شدن طالبان به دروازههای کابل شنید، در غرب کابل در خانهاش بود. زهرا به سرعت به قطعه نیروهای ویژه واقع در چهارراه عبدالحق رفت و با شماری از همکارانش اسلحه برداشت تا برای حفظ نظام با طالبان بجنگند، اما به آنان گفته شد که ضیاءالحق مهمند، فرمانده قطعه ۲۲۲، دستور داده است تسلیحات خود را دوباره به انبار تسلیم کنند و از آنجا خارج شوند. با آن که آنان کوشیدند با فرمانده مهمند در مورد آمادگی خود برای جنگ با طالبان صحبت کنند، اما او حاضر نشد آنان را ببیند، بلکه تنها پیام فرستاد که «هر کسی جان خودش را حفظ کند».
زهرا میگوید در آن روز هفت سرباز دختر با شماری از کودکان در پایگاه حضور داشتند. همه در وضعیت بسیار بدی قرار گرفتند و برخیها گریه میکردند، اما ناگزیر شدند اسلحههای خود را به مسئول انبار تسلیم کنند.
زهرا میگوید، عصر بود که طالبان به بخشهایی از کابل رسیدند. او کوشید تا نشان اداری و یونیفورمش را با خود ببرد، اما نتوانست، چون خانوادهاش در افغانستان نبودند و جایی برای رفتن نداشت. نزدیکانش نیز به علت نظامی بودنش نمیتوانستند او را به خانه خود راه دهند، در نتیجه مجبور شد به خانه دوست و همکارش برود که او نیز یک نظامی زن است. آندو بارها با ضیاءالحق مهمند، فرمانده آن بخش، و دیگر مسئولان تماس گرفتند، اما کسی به آنان پاسخ نداد.
نظامیان پیشین میگویند که مشاوران نروژی و بریتانیایی که آنان را آموزش میدادند، پس از فروپاشی نظام پیشین در افغانستان، فهرست نام تمامی نظامیان را خواستند تا آنان را از افغانستان به خارج کشورانتقال دهند، اما شماری از مسئولان در میان فهرست ۳۰۰- ۴۰۰ نفری سربازان که به نیروهای خارجی تحویل داده بودند، به جای نظامیان، در حدود ۱۵۰ نفر از اعضای خانوادهها و نزدیکان خود را به خارج از افغانستان انتقال دادند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
زهرا شماری از نظامیانی را که فرماندهی قطعات ویژه را بر عهده داشتند، بیلیاقت میداند و میگوید که آنان لیاقت رهبری سربازان نیروهای ویژه را نداشتند. زهرا میگوید، سربازان در جنگ با طالبان قربانی دادند و معلول شدند، اما به جای سربازان، شماری از فرماندهان بیلیاقت رتبه گرفتند و امتیاز به دست آوردند و حق آنان را خوردند.
زهرا وقتی از همکارانش یاد میکند که در جنگ با طالبان جان خود را از دست دادهاند، میگرید و میگوید: «به مادران و همسران همکارانم که جان خود را از دست دادند، تعهد سپرده بودم که خونشان بر زمین نمیماند، اما حالا تمامی قربانی دادنهای ما بیاثر شد. سر جنازه همکارم رفتم، مادرش پشتو حرف میزد و نمیفهمیدم. او مرا در آغوش گرفت و گفت تو بوی پسرم را داری، تو پسرمی. من به او گفتم، مادرجان، انتقام خون برادرم را میگیرم. اما حالا چه کنم؟»
زهرا چند روز بعد با همکارانش به ورودی «میدان هوایی» رفتند، اما نتوانستند داخل شوند. بعد به ورودی میدان هوایی در قصبه رجوع کردند، جایی که شماری از نظامیان بخشهای «صفردار» که نیروهای سی.آی.ای نامیده میشوند، مستقر بودند و مسئولیت آن ورودی میدان هوایی را بر عهده داشتند. آنان نظامیانی را که با نیروهای خارجی کار کرده بودند، با خانوادههاشان از آن ورودی به داخل میدان هوایی راه میدادند تا به آمریکا و اروپا انتقال داده شوند. اما سربازانی که در ورودی «قصبه» بودند، به علت «هزاره» بودن زهرا، به او اجازه ندادند به میدان هوایی داخل شود.
زهرا میگوید که با خانواده دوستش به سوی مرز پاکستان حرکت کردند و دو روز در مرز برای ورود به پاکستان تلاش کردند تا سرانجام به آنان اجازه داده شد وارد خاک پاکستان شوند. از هفت ماه پیش تاکنون، او بیسرپناه و دستخوش آیندهای نامعلوم، روزها و شبهای دشواری را در اتاقهای نمناک و پر از حشره در پاکستان میگذراند. به گفته زهرا، او با آنکه میداند که در افغانستان مرگ در انتظارش است و طالبان میخواهند او را بیابند و دستگیر کنند، اگر راهی برای بیرون رفتن از پاکستان پیدا نکند، ناگزیر خواهد بود دوباره به افغانستان برگردد.
رحیمه عطایی، با تجربه پانزده سال کار در «سی.آر.یو»، در این سالها در بخشهای گونگون این نیروها کار کرده است. او در عملیاتهای مختلف شرکت کرده است، به دختران آموزشهای نظامی داده است، و کارهای اداری نیز انجام داده است. در پانزدهم اوت گذشته میلادی، هنگامی که طالبان قدرت را در افغانستان در دست گرفتند، او رئیس دفتر بخش ۲۲۲ «سی.آر.یو» بود، اما اکنون از خانهای به خانهای در کابل کوچ میکند و زندگی مخفی دارد. رحیمه میگوید که دهها تن از نظامیان زن قطعه «سی.آر. یو» در افغانستان ماندهاند و با اوضاع بسیار بد مالی زندگی میکنند. به گفته رحیمه، بسیاری از این زنان که نانآوران خانوادههای خود بودند، اکنون یا به کار کردن در خانههای مردم تن دادهاند، یا در خیابانها دستفروشی میکنند.
رحیمه میگوید که سالها صادقانه به افغانستان خدمت کرد و برای تامین امنیت کوشید، اما مسئولان آنان را تنها گذاشتند و گریختند.
نیروهای ویژه پلیس (سی.آر. یو) افغانستان ۱۹ سال پیش با اقدام عبدالهادی خالد، معاون پیشین وزارت امور داخله (وزارت کشور) و با کمک نظامیان نروژی تشکیل شد. «سی.آر. یو» پیش از ۱۵ اوت ۲۰۲۱ میلادی هشت هزار سرباز آموزشدیده، ازجمله ۴۰۰ نیروی نظامی زن داشت که در استانهای کابل، لوگر، ننگرهار، مزارشریف، هرات، و قندهار پایگاه داشتند.
قطعه «سی. آر. یو» دهها حمله تهاجمی طالبان و داعش را بر نهادهای دولتی و غیردولتی، ازجمله حمله به هتل اینترکنتینانتال، بیمارستان چهارصد تختخوابی، زایشگاه دشت برچی، و وزارت مخابرات در کابل، مهار کرد. گروههایی از طالبان وداعشیها حملههای دهشتناکی به این نهادها کردند ودهها تن در آن حملهها جان باختند.
طالبان پس از تسلط یافتن بر افغانستان، شماری از نظامیان پیشین و غیرنظامیان را کشتهاند، یا بازداشت کردهاند و زیر شکنجه قرار دادهاند. در برخی موارد، این افراد زیر شکنجه جان باختهاند.