پایان تور اروپایی نمایندگان «اپوزسیون نوبنیاد» خارجی و بنا بر قولی «ستاره»های سیاسیشده، نقطه آغاز حملات شیمیایی پراکنده علیه مدارس دخترانه (و پسرانه برای لاپوشانی) در ایران را رقم زد که اینک با تشدید شمار حملات در شهرهای مختلف ایران به یکی از عوامل «گستردن ترس» در جامعه بهشدت آسیبدیده داخلی تبدیل شده است.
دیکتاتوریها با پراکندن شائبه قدرت، ایجاد ترس و توسل به خشونت کور حکومت میکنند و دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران از هر سه جهت وضعیت کنونی داخل کشور را مطلوب طبع خود میبیند.
تور اروپایی اپوزسیون نوبنیاد خارجی بعد از حضور شماری از نمایندگان آن در یکی از اتاقهای دانشگاه جورج تاون و دادن وعده تدوین و انتشار «منشور همبستگی»، شرکت در تظاهرات ایرانیان ساکن شهرهای اروپایی، ظاهر شدن در چند رویداد خبرسازــ از جمله کنفرانس امنیتی مونیخــ و برگزاری دیدارهای تشریفاتی با مسئولان کشورهای اروپایی و گرفتن عکسهای یادگاری و همچنین ملاقات با معدودی از «واسطهها» و معرکهگردانهای قدرتمند پشتصحنه مانند برنارد هنری لویی، ادامه یافت.
نخستین رویداد مشهود همزمان با تحرک اخیر نمایندگان اپوزیسیون نوبنیاد خارج از کشور به کما رفتن موجهای اعتراضی مردم در داخل بود که این بار، متفاوت با تمام موجهای اعتراضی گذشته، تمامیت حکومت را هدف گرفته بود.
جنبشهای پیشین که با اعتراض زنان به حجاب اجباری و از دست دادن آزادیهایی که پیش از حکومت خمینی داشتند، از سال ۱۳۵۸ آغاز شد و شکل مجرد و خواستههای محدود مردم در سال ۱۳۸۸ با شعار «رای منو پس بده» و به نام «جنبش سبز» که متولیان آن سرکردگان طردشده حکومت بودند، ادامه یافت و بعد از آن، به تظاهرات و خیزشهای متعدد صنفی، کارگری، بازنشستگان، مالباختگان، دانشجویان رسید که در هیچیک از آنها، اجماع فکر اجتماعی برای عبور از تمامیت حکومت بهروشنی و استحکام رای عام در خیزش سراسری جاری، دیده نمیشد.
خیزش جاری که موجودیت آن بهسرعت در جهان انعکاس یافت و نام و طبیعت انقلاب را یافت، ابراز همبستگی قومهای ایرانی و اتحاد ملی برای عبور از دیکتاتوری مذهبی حاکم را شاهد بود.
با دامن گرفتن موجهای انقلاب در داخل و به حرکت درآمدن قطار تغییر سیاسی در ایران، فرصتطلبیهای سیاسی عوامل پیدا و پنهان هم اوج گرفت و مداخله دستهای پاک و ناپاک صاحبان نیات خیر و شر، دانسته یا نادانسته، در کار مردم تشویق و شرکت دادن آنها در خیزش سراسری با این پیشفرض ساختگی که انقلاب مردم فاقد رهبری است، نهتنها توجیه که حیاتی معرفی شد.
آنچه بعدا از این چهرههای سیاسی تازهازراهرسیده عضو اپوزسیون نوبنیاد شنیده و دیده شد، حامل پیامهای جدایی زن از مرد، دادن چهره زنانه به انقلاب برانداز مردم، تبلیغ تجزیهطلبی قومی با لعاب حق خودمختاری و دفاع از هویت، تبلیغ زندگی اشتراکی در پوشش دموکراسی و بعد تخریب بنیانهای فرهنگ ملی و تاریخ و پیشینه ایرانی بود و این هنجارشکنیهای طراحیشده از سوی نمایندگان بهاصطلاح «اپوزیسیون نوبنیاد» تا جایی رفت که زبان پارسی، پرچم هزارساله ایران، فردوسی و سلسلههای ایرانی نیز لعنتی خوانده شدند با این نیت که هدف اصلی انقلاب پوشیده بماند، اعتمادبهنفس را از مردم انقلابی بگیرد و در نهایت سرنوشت آنها و مملکت را به گروهی بسپارد که قادر نیستند حتی برای یک ساعت یکدیگر را کنار هم تحمل کنند؛ چه رسد به داشتن بضاعت رهبری انقلاب خودجوش مردم با هم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نمایش چهرههایی که پیشتر حتی در خانه خود هم شهرت نداشتند چه رسد در جامعه داخلی ایران، در شبکههای خبری و معرفی آنها بهعنوان نظریهپرداز یا سردمدار آزادی مردم آغاز راه بود و بعد، تکرار نمایشهای مکرر و تبلیغ آنها با حضور بسیار پررنگتر سوگلیهایی که یکباره زن و مرد سال و جایزهباران شدند برای خدماتی که تنها بعد از انقلاب مردم یادشان افتاد که انجام دادهاند!
اگر در این آشفتهبازار کسی میپرسید که آیا در جمع شما ملیگرایان و در پیامهای شما، ملیگرایی و مشروطهخواهی هم جایی دارد، متهم میشد به اخلال در شکل گرفتن ائتلاف و توصیه به صبوری تا رسیدن به فروپاشی حکومت!
آنچه در این هیاهوی خبری ناشی از معرفی اپوزسیون نوبنیاد بهقصد و با برنامه، انکار شد، خواسته اصلی و نهایی مردم ایران بود برای عبور از حکومت کنونی و بازگشت به ریشههای ملی و رسیدن به آنچه پیش از شروع دیکتاتوری مذهبی داشتند.
برای نمایندگان شیک و مرفه «اپوزسیون نوبنیاد» که در خانههای مجلل پاریس و تورنتو و دبی و نیویورک زندگی و با محافظ و هلیکوپتر به محل تظاهرات برده میشوند، مهم نبود که در خیابانهای آغشته به خون تهران و زاهدان و سنندج و اهواز، مردم گرسنه، فقرزده، مالباخته، پسران عصیانزده طالب آزادی، دختران خفقانگرفته در قید حجاب اجباری، این بار کنار هم آمدهاند که یکبار برای همیشه خود را از شر دیکتاتوری حاکم آزاد کنند و نه اینکه از چاله دیکتاتوری مذهبی درنیامده در چاه ویل جنگ داخلی، دعواهای قومی و خرابکاریهای چپها سرازیر شوند.
در هفتههای اخیر دیده میشود که خروجی فوری فعالیتهای شماری از اعضای اپوزیسیون دستچینشده و بیگانه با ارزشهای ملی، تزریق انفعال در تب انقلابی مردم بود که البته با مداخله فرصتطلبانه حکومت و تشدید عوامل ترس در جامعه تکمیل شد و وضعیت آن به جایی رسید که میبینیم.
آیا آرام شدن موجهای اعتراضی در داخل و همزمانی این تحول با تحرک اخیر اپوزسیون نوبنیاد خارج از ایران کاملا تصادفی و بیرابطه با آن و صرفا نتیجه سرکوب بیرحمانه معترضان از سوی حکومت است؟
خیر! از این رو که اعمال خشونت کور از سوی کارگزاران حکومت علیه مردم و بهمنظور ایجاد ترس در جامعه و پراکنده کردن آن پدیده تازهای نبود و نیست؛ چرا که از نخستین روزهای به قدرت رسیدن دیکتاتوری مذهبی در ایران تاکنون، حیات آن با اشاعه ترس دوام کرده و شدت کاربرد خشونت علیه مردم نیز این بار با مقایسه تطبیقی رفتارهای دور و نزدیک عوامل سرکوب حکومت، نقطه اوج تازهای را نشان نمیدهد؛ در جریان کشتارهای سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۷، حکومت هزاران جوان دربند را در زندانها به قتل رساند و در جریان اعتراضهای آبانماه ۱۳۹۸ و کشتار در نیزارهای ماهشهر که بهسرعت به ۲۰۰ شهر دیگر ایران کشیده شد، تلفات مردم را تا یک هزار و ۴۰۰ تن رقم زدهاند.
با این حساب یک علت به خواب مصنوعی رفتن خیزش داخلی بعد از شدت گرفتن تحرک رسانهای اپوزسیون نوبنیاد در خارج را میتوان در گمگشتگیها و سرخوردگیهای مردم معترض جستوجو کرد که در خیابانها با شجاعت میجنگیدند و عبور از تمامیت حکومت را به یکدیگر نوید میدادند: «امسال سال خونه، سید علی سرنگونه!»
در مهر و آبان و آذر و دی جنگ خیابانی جوانان و عوامل سرکوب و اعتراضهای عمومی در داخل روز و شب دوام داشت، اعتصابهای مراکز آموزشی به دانشگاهها و مدارس کشیده شده و ریزش از بدنه حکومت آغاز شده بود و فرار بستگان و نزدیکان کارگزاران آن هرروز بیشتر از پیش میشد. روزهای تعطیل بازار در تهران و شهرهای بزرگ هم بیشتر از روزهای کار بازاریان بود و کشور عملا در آستانه شکل گرفتن اعتصابهایی بود که میتوانست فروپاشی حکومت را به دنبال داشته باشد.
در اوج این گیرودار سرنوشتساز و پرهزینه داخلی که در آن مردم بیدریغ از جان مایه گذاشته بودند، رسانههای فارسیزبان خارجی ناگهان «ضرورت داشتن رهبر برای هدایت اعتراضهای بدونانسجام داخلی» را مطرح کردند و متعاقبا بستهای آماده از رهبران «اپوزسیون نوبنیاد» را به مردم عرضه و با استفاده از تبلیغات ۲۴ ساعته، سعی در فروش این بسته به افکار عمومی کردند.
با عرضه رهبری اپوزیسیون نوبنیاد خارجی به مردم و تبلیغات کوبنده و بازاریابی گسترده برای فروش آن، خیابانهای ایران بهتدریج خلوت شد و جلوت رهبران تازه جای خیزش و فریاد آزادیخواهان در خیابانها را گرفت؛ فرمولی ساده برای تشویق ادامه اعتراضها اما به شکل خانگی و انفعالی از راه تماشای تلویزیون یا در تندترین شکل، رفتن به اتاقهای کلابهاوس و در نتیجه، انتقال مسئولیت ادامه جنگ با حکومت از مردم به مدعیان رهبری آنها!
دور تازه مبارزات مردم علیه استبداد مذهبی که با قتل مهسا امینی در ۲۵ شهریور آغاز شد، با سرعتی شگفتانگیز و بدون داشتن سازمان و رهبری، افقهای تازهای از پیروزی و امید را گشود ولی از زمان مداخله فعال رهبران اپوزیسیون نوبنیاد خارجی، انقلاب مردم از شکل کوشا و کارآمد خارج و به شکل انفعالی و تنآسا تغییر ماهیت داد و همزمان، حکومت هم فرصت یافت تا تغییر آرایش دهد و برای مقابله با خیزش مردم آمادگی بیشتری فراهم کند.
به این ترتیب انقلاب خودجوش و تبدار مردم مصادره و قدرت و بضاعت پیروزی از آن گرفته شد و هدف واحد خیزش متحد آنها که عبور از حکومت بود در پیچوتاب رقصهای خیابانی مدعیان رهبری و مدافعان جورج فلوید آمریکایی و فمینیسم تقلبی، گم شد.
بخشی از اپوزیسیون نوبنیاد به جای حمایت از مطالبات داخلی و همراهی با مردم فقرزده و درک خواسته مرد بیکار خجالتزده از روی فرزندان گرسنهاش و همدلی با زن سالخوردهای که در میدانهای دولتی برای خرید آذوقه صف میکشد، در سوییس با موسیو جورج سورس و در پاریس با موسیو هنری لوی شانهبهشانه میشد و درس فلسفه و روش کار از کسانی میگرفت که در کارنامه خود سابقه روشنی از همدلی با ملت ایران و ملیگرایان آن ندارند.
حملات شیمیایی عوامل وابسته و پیوسته دیکتاتوری مذهبی علیه مدارس در شهرهای کوچک و بزرگ ایران وسیله اشاعه ترس و نقطه شروع انتقال جامعه از وضعیت نیمهباز کنونی به جامعهای کاملا بسته مانند کره شمالی است؛ در حالی که اپوزسیون نوبنیاد مسحور ایدههای مخرب برنارد هنری لوی برای به پایان بردن تمامیت ایران در قالب کنونی آن است.