من تحولات انتخابات امسال بریتانیا را پخش مستقیم تماشا نمیکردم. مهمانی کوچکی برای مادرم گرفته بودم و در ضمن (به علت سوتفاهمی که بین من و چند رشته سیم پیش آمده بود) بیست و چهار ساعت اینترنت نداشتم. از این به بعد دیگر هر سیمی دم دستم آمد از برق نمیکشم بیرون تا جا برای چراغهای درخت کریسمس باز شود. (حواستان باشد من مسئول بخش بیمارستان نشوم)
فقط وقتی که آخرین مهمانهای خوش و خندان از خانهام رفتند، نتیجه نظرسنجیهای روز رایگیری را دیدم - حالم گرفته شد. فگر میکردم که جانسون پیروز شود. من در یکی از آن کرسیهایی زندگی میکنم که آدم میتواند با خیال راحت روی مبل لم دهد و چایاش را بنوشد و شکی نداشته باشد که حزب کارگر در آن پیروز میشود. اما اینقدر با دوستانم در سایر مناطقی که قبلا به این حزب رای میدادند، صحبت کرده بودم که بدانم رهبران حزب سر ماجرای یهودستیزی در بد مخمصهای گیر افتادهاند.
بگذارید یک حرفی بزنم که احتمالا منجر به یک میلیارد داد و بیداد در بخش نظرات میشود: وقتی لوسیانا برگر به خاطر یهودستیزی از حزبتان میرود چرا هر کاری دارید متوقف نمیکنید؟ چرا هیچ کاری (هیچ کاری!) به جز تکرار حرفهای همیشگی برای جلب اعتماد مجدد مردم نمیکنید؟ میدانم خود کوربین نبود که افتاده بود به جان توییتر و جنگ اینترنتی خصومتباری علیه برگر و بقیه راه انداخته بود؛ اما خیلی از طرفدارانش (و نه فقط چند نفر) دقیقا همین کار را کردند. ایشان حداقل باید میفهمید که رسانههای اجتماعی نقشی حیاتی در تفکر مردم نسبت به حزبش دارد - بعد باید از دهه ۱۹۷۰ میآمد بیرون و خیلی بیشتر برای رسیدگی به این مسئله تلاش میکرد. خیلی از کوربنیستها انگشت اتهام را به سوی حزب محافظهکار گرفتند و گفتند: «بله، اما آنها اسلامهراسند!» این کار کافی نیست. البته که محافظهکاران اینطور هستند اما محافظهکارند دیگر! من نمیگویم تمام رایدهندگان محافظهکار آدمهای متعصبی هستند - البته که نه. بله، بعضی از بهترین دوستان من هم طرف این حزب هستند و از این حرفها. اما رویهمرفته آنها توجه چندانی به اخلاقیات رهبرانشان ندارند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مثلا روزنامه «دیلی میل» با سرخوشی ستونی درباره کری سیمونز، شریک زندگی بوریس جانسون چاپ کرده و این سئوال را مطرح کرده که آیا جانسون قرار است این زن را «سر به راه کند یا نه» (اگر دارید این مطلب را در دورهای میخوانید که فمینیسم اتفاق افتاده، این عبارت یعنی «با او ازدواج کند.») انگار اصلا هیچ اهمیتی برای همسر جانسون و مادرِ (بعضی از) فرزندانش قائل نیستند؛ طلاق این دو هنوز تمام نشده. انگار روح این روزنامه از شناعت این حرف خبر هم ندارد: آخر این مرد همیشه فراری از حقیقت و این زنباره زنجیرهای چطور قرار است کسی را «سر به راه» کند؟
حرفهایی که جانسون درباره «صندوق پستی» و «لبخند هندوانهای» زده بود، لابد به مذاق آن چند نماینده مجلس از حزب محافظهکار -که رنگینپوست یا مسلمان هستند، خوش نیامده اما در این زمینه او را در عموم به چالش نمیکشند و قرار نیست به این خاطر استعفا دهند (جانسون زنانی را که برقع میپوشند به «صندوق پستی» تشبیه کرده بود و از عبارت «لبخند هندوانهای» استفاده کرده بود که برای سیاهپوستان توهینآمیز است.) شاید از این حرفها خوششان نیاید اما نهایتا رفتار و کردار و اخلاق زبان رهبر حزب، اولویتشان نیست.
هنوز آفتاب صبح بیرون نزده بود که آن احساس پرامیدِ «به پیش!» که دیشب به لطف ویسکی برایم فراهم شده بود از میان رفت. صبح که بچهها را بردم مدرسه، احساس میکردم مادرهای دیگر را محکمتر از معمول در آغوش میکشم و شاهد اشکهایی بودم که مال بچههایمان نبود.
در دهه ۱۹۸۰ که من خودم بچه بودم، در مدرسهمان پول جمع میکردیم تا برای نابیناها سگ راهنما بخریم. امروز در مدرسه دخترم پدر و مادرها برای بانکهای غذا، غذا جمع میکنند. در ورودی این دبستان کوچک در پایتخت کشور توسعهیافتهمان کوه کوه غذای اهدایی جمع شده. «در سال ۲۰۲۰ خانوادههای بریتانیا به روزی میافتند که باید در مدرسه غذا جمع کنیم تا گرسنه نمانند.» میتوانید تصور کنید بچه که بودیم، چنین حرفی بهمان زده باشند؟ هرگز چنین چیزی را باور نمیکردیم. اما امروز صبح دختر شش ساله من کنسرو و بستههای غذا را با دقت جمع میکرد تا فقرا گرسنه نمانند.
اما در میان این همه نگرانی، از مطبوعات راستگرا ممنونم که به من اطلاع دادید لباس کری از کجا میآید. الان بیوقفه میافتادند به تجزیه و تحلیل مو و لباس و قامت کری سیمونز. احتمالا او را با هر زنی از مگان مارکل تا مارگارت تاچر تا لیزا سیمپسون مقایسه خواهند کرد. آیا او بچهدار خواهد شد؟ بچهدار نخواهد شد؟ باید بچهدار شود؟ یک سگ دیگر میگیرد؟ به خودش رنگ آبی میزند و در کارناوال ناتینگهیل میرقصد یا نه؟ همه این خزعبلات باعث میشود ایشان تبدیل بشود به طعمه بیپایان مطبوعات جناح راست و معشوق موپریشانش هم بدون شک، انتقاد از این شیوه برخورد با او را نزاکت سیاسیِ دیوانهوار و از دست در رفته خواهد خواند.
بوریس جانسون حالا باید برای حفظ محبوبیتش بکوشد. ماجرای بغل کردن سگ شروع بدی نبود؛ حالا هم شکی ندارم که از محیط زیست برای جذب رایدهندگان جوانتر استفاده میکند. وای خدا از همین حالا میتوانم تصویر بوریس جانسون را در حال بیل زدن برای «کمک» به ساختن «پروژه عدن شمالی» تصور کنم. دولت گفته احتمال دارد بودجه این پروژه ۸۵ میلیون پوندی را تهیه کند. این پروژه قرار است موفقیت «پروژه عدن» در کورنوال، جنوب غربی انگلستان، را تکرار کند و تجربه تمام و کمال زیستمحیطیای در خلیج مورکامب، شمال غرب انگلستان، ایجاد کند. من از صمیم قلب امیدوارم پروژه عدن جدید به بودجهاش برسد اما خواهش میکنم (التماس میکنم!) اگر قرار است مثل پروژه کورنوال، زیپلاین داشته باشد، عکس جانسون را که از آن آویزان شده به خوردمان ندهید.