به نظر میرسد که در اروپا باد به بیرق احزاب راست میوزد. در یک سال اخیر در چندین کشور اروپایی نه فقط احزاب راست بخت بیشتری برای جلب آرای شهروندان داشتهاند بلکه در مواردی همچون کشورهای هلند و فرانسه به نظر میرسد که حتی جریانهای افراطی هم توانستهاند همگنان ملایمتر را کنار زده و بخت کسب قدرت پیدا کنند. آن سوی اقیانوس اطلس، در آرژانتین هم یک راستگرا ساکن کاخ رئیس جمهوری شده و همین بخت برای برخی از دیگر کشورهای این منطقه نیز قابل تصور است. در آمریکا، ترامپ حتی با وجود بمباران دائم رسانهها و دادگاهها و چهرههای مشهور هالیوود، همچنان بخت قابل احتسابی برای بازگشت به پست ریاست جمهوری دارد و شواهد میگوید در کانادا هم ترودو دارد قافیه را به رقبای راست میبازد.
چرا غرب، و به طور مشخص حوزه آتلانتیک و مشخصتر اروپا به سمت راست چرخش داشتهاند؟ این سوالی است که مکرر رسانهها مطرح میکنند و به نظر میرسد موضوعی است که افکار عمومی را غافلگیر کرده است. اما واقعیت این است که واقعه دور از انتظاری رخ نداده و دستکم برای جغرافیدانان و اقلیمشناسان این روند از خیلی قبل پیشبینی شده است. برای مثال این دو مقاله که در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹ منتشر شدهاند. به طور ساده، روندهای اقلیمی میگوید گسترههای زیستی در جنوب به تقلیل رفته است و باز هم بیشتر به تقلیل خواهد رفت و برای انطباق با چنین شرایطی میلیونها انسان چارهای نخواهند داشت جز مهاجرت به مناطق مساعدتر، که در وضعیت کنونی جهان میشود مقاصدی در اردوگاه شمال، عمدتا اروپای غربی و نیز آنسوی آتلانتیک آمریکا و کانادا. برای میلیونها انسان تهیدست خاورمیانه و شمال آفریقا دم دستتر و محتملتر مهاجرت به اروپاست و به همین خاطر مهاجران اقلیمی بیشتر به نگرانی اروپا تبدیل شدهاند تا آمریکای شمالی. ربط آن به برآمدن راستگرایی این است که فشار مهاجران به تنازعات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دامن میزند و به تدریج شهروندان اردوگاه شمال تصمیم میگیرند از زیستبوم خود در برابر این مهمانان اغلب ناخوانده محافظت کنند. آنچه در انتخابات اخیر اتحادیه اروپا رخ داد مابه ازای قارهای برگزیت است. و البته شکل متمدنانهای از تلاش برای نگهداشتن غریبهها پشت دیوار شهر.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از کجا میآیند؟
بیان اقلیمی ماجرا این است که بگوییم از کمربند پرفشار جنب حاره در خاورمیانه و شمال آفریقا. یعنی همان نوار بیابانی و خشک کره زمین که اتفاقا دیرزمانی خاستگاه مدنیتهای بزرگی بوده و بعضا امپراتوریهای برآمده از این ناحیه بر جهان حکم میراندهاند. اما تغییر تدریجی اقلیم باعث شده بخت از مردم این ناحیه روبرگرداند و اکنون در سرزمینهایی تفتیده و کم برگوبار زندگی کنند که منابع زیستی کافی، در وهله اول آب، برای ساکنانش ندارد. به دلایل مشخص اقلیمی کمربند پرفشار جنب حاره بیش و پیش از دیگر مناطق جهان در برابر گرمایش جهانی آسیبپذیر است. مثلا در حالی که متوسط افزایش دمای کره زمین تاکنون ۱.۱ درجه سانتیگراد بوده، این منطقه به طور متوسط ۱.۵ و در مناطقی تا ۲ درجه گرمتر شده است که این به معنای کاهش بارش، افزایش تبخیر و تعرق و تقلیل شتابناک منابع محدود آب بوده است. آن هم در چشماندازهایی خشکیده و شکننده.
از شرق، افغانستان و پاکستان و سپس ایران، این سوتر، ترکیه و سوریه و عراق و لبنان و اسراییل و پایینتر تا برسد به یمن و کشورهای شاخ آفریقا و تمام کشورهای جنوب مدیترانه و شمال آفریقا تا مراکش و موریتانی شامل این محدوده هستند. طبیعتا کشورهای متمول نفتی مثل کویت و امارات و قطر و بحرین و عربستان به واسطه ثروت انبوه آسیبپذیری خیلی کمتری در برابر تغییرات اقلیمی دارند و حسابشان از این نظر جداست. برعکس کشورهای حوزه ساحل و همچنین شاخ آفریقا بیشترین آسیب پذیری را دارند و در نمونههایی همچون سودان و سومالی تا فروپاشی عمده زیرساختهای سیاسی و اقتصادی پیش رفتهاند. در برخی از این کشورها، مثل ایران و افغانستان و سوریه و عراق حکمرانی بد مزیت بر علت شده تا اثرات تغییر اقلیم تشدید شده و روند نابودی منابع طبیعی سریعتر از روندهای مخرب اقلیمی باشد. و البته مهاجرت به اروپا تابع عامل بزرگ دسترسی هم هست. مثلا کشورهای شمال آفریقا به واسطه دسترسی به مدیترانه افزونتر و بیباکتر دست به مهاجرت میزنند.
چرا اروپاییها را ترساندهاند؟
مسئله کوچکتر محدودیت فضای زیستی است. به هر حال حتی پذیراترین کشورهای اروپایی هم ظرفیت محدود و مشخصی برای جذب مهاجران دارند و بیشتر از آن به تزاحم و تنش میانجامد. نکته مهمتر اما عدم تطابق فرهنگی است که بیشتر درباره مسلمانان مصداق دارد. تعداد چینیها و هندیهای مهاجر در اروپا زیاد است، اما درباره تنش بین چینیها و هندیها با شهروندان اروپایی، کمتر خبر منفی میشنویم چون مهاجرت از این دو کشور به عنوان راهی برای بقا سنتی دیرپا دارد، بسیاری از آنها مهارتهای لازم برای مهاجرت را در سرزمین مادری میآموزند و اغلب از قبل پذیرفتهاند که قرار نیست اروپاییها تابع آنها باشند و باید به جامعه بومی احترام بگذارند. اما برخی مسلمانان، به خصوص برخی که از حوزه مدیترانه میآیند دیرتر، خیلی دیرتر، بعضا حتی تا نسل سوم و چهارم، طول میکشد تا پذیرای اقتضائات فرهنگی سرزمین میزبان شوند. به اینگونه ترکیبی از تنازع زیستی و فرهنگی اروپاییها را به سمت شکلی از ملیگرایی میکشاند که وجه سیاسی آن را جریانهای راست و گاه مهاجرستیز نمایندگی میکنند.
تا کجا پیش میرود؟
این تازه آغاز ماجرا است. به واقع مهاجرتهای اقلیمی در ابعاد بینالمللی تازه شروع شده و موجهای اصلی هنوز در راهند. این گزارش میگوید که تعداد مهاجران اقلیمی تاکنون ۶۰۰ میلیون نفر بوده اما انتطار میرود تا سال ۲۰۵۰ شمار آنها به یک میلیارد و۲۰۰ میلیون نفر برسد. نکته این است که عمده آن ۶۰۰ میلیون نفر مهاجران داخلیاند؛ از جایی از یک کشور به جای دیگر رفتهاند. مثل بسیاری از روستاییان شرق و جنوب ایران که به ناچار به شهرها مهاجرت کردهاند. اما در داخل اغلب کشورها مقاصد برای مهاجرت داخلی به اشباع رسیده است و موجهای بعدی مهاجرت عمدتا جنبه بینالمللی خواهد داشت. پس انتظار میرود که در سالهای پیشرو، نه خیلی دور، همین سالهای در پیش روی نزدیک، موجهای مهاجرت از خاورمیانه و شمال آفریقا به اروپا بسیار تشدید شود. اروپاییها به سیاستمداران راست رو آوردهاند تا از آنها در برابر این مهاجران فزاینده اقلیمی محافظت کنند. این تبیین اقلیمی ساده و سرراست گرایش به راست در اروپاست؛ و برمبنای همه دادههای اقلیمی که این تبیین را پشتیبانی میکنند، دوران راستها تازه آغاز شده است. اروپا دیگرستیزتر خواهد شد و وجوهی غیرانسانی نیز به همراه آن گسترش خواهد یافت. اما یادمان باشد که حفظ حریم برای هرگونه زیستی اولویت و شرط اول بقا است. راستها برای تحکیم قدرت سیاسی به همین اولویت تکیه خواهند کرد.