یکی از تکهکلامهای آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، این است که رژیم مستقر در تهران هرگز یک «رژیم عادی» نخواهد شد. بهعبارتدیگر، نظام مسلط در ایران جزء نظامهایی است که به گفته کارل اشمیت، سیاستپژوه آلمانی، باید استثنایی تلقی شوند. در رژیمهای استثنایی، قدرت به طور اساسی، در اختیار و انحصار یک قشر قرار دارد. این قشر میتواند یک قبیله باشد، یا یک گروه از نظامیان و یا حتی یک گروه نژادی خاص مانند رژیم آفریقای جنوبی دوران آپارتاید. در ایران امروز این قشر از بخشی از روحانیت شیعه تشکیل میشود.
حکومتهای استثنایی ممکن است هدفها و مسالک گوناگون داشته باشند. اما همه آنها در دو چیز مشترکند: حفظ جایگاه قدرت به هر قیمت و تصاحب بزرگترین سهم از ثروت جامعه. البته حکومتهای استثنایی برای اداره کشور نیازمند یارگیری در کل جامعه هستند. اما همه آنان یاران خود را، اندکاندک، به شکل کاریکاتوری از آرمانهای خود در میآورند. مثلاً در حکومتی که در دست یک قشر نظامی است، همه گردانندگان امور، حتی اگر نظامی هم نباشند، میکوشند تا یک ظاهر نظامی برای خود بسازند؛ موی کوتاه، سبیل داگلاسی، عینک دودی و البته کتوشلوار اونیفورموار. در ایران نیز الگوی آخوندی در بچهها دیده میشود. دیپلمات ایرانی ریش میگذارد. سیاستمدار ایرانی داغ مهر بر پیشانی خود درست میکند و پیراهن بدون یقه میپوشد. نظامی ایرانی هم ریش دارد ،هم داغ مهر. از این بدتر او میکوشد البته با اونیفورم نظامی در نقش یک روضهخوان نیز ظاهر شود.
در رژیمهای عادی، چه دموکراتیک چه غیر از آن، مانند کره شمالی یا حتی ونزوئلا، یک اصل همیشه رعایت میشود: سکوت نظامیان. در فرانسه، نیروهای نظامی را «لال بزرگ» میخوانند، زیرا ارتش، پلیس و ژاندارمری باید سکوت خود را حفظ کنند.
در جمهوری اسلامی، اما به نظر میرسد کارهای فرماندهان نظامی، بهاستثنای چند تن، روضهخوانی است.
در میان ۱۲ سردار یا ژنرالی که رده بالای جمهوری اسلامی را در سطوح نظامی تشکیل میدهند، هیچکس بهاندازه سردار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به الگوی نظامی روضهخوان نزدیک نشده است. البته تقریباً تمامی شوشکهبندان طراز اول جمهوری اسلامی، بخشی از وقت خود را صرف سخنرانیهای سیاسی و موعظههای آبدوغ خیاری میکنند. اما سلامی در میان آنها واقعاً استثناست. سردار محمد باقری، رئیس ستاد، به طور مثال گاهگاه، روضهخوانی میکند، اما همواره در چارچوب محتاط که ویژه نظامیان در همه جای دنیاست، باقی میماند.
سلامی اما بهصورت آتشفشانی از ذکر مصیبت، گزافهگویی و تخیلات کودکانه ظاهر میشود. در یکی دوهفته اخیر، در چند سخنرانی و مصاحبه تلویزیونی، سردار سلامی مطالبی را مطرح کرده که میتواند مورداستفاده یا سوءاستفاده مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی قرار گیرد. بررسی مجموعه این سخنرانیها و مصاحبهها نشان میدهد که سلامی در ارزیابی مسائل فرابردی دچار اوهام خطرناکی است که میتواند تصمیمگیرندگان سیاسی نظام را گمراه کند و در نتیجه به ماجراجوییهای بزرگ بکشاند.
مهمترین وهم سردار سلامی این است که ایالات متحده مهمترین، اگر نخواهیم بگوییم تنها، خطری است که جمهوری اسلامی را تهدید میکند. ریشه همه مشکلات، از دید سردار، آمریکاست. سوءمدیریت اقتصادی، فساد گسترده، شقاق درونی دستگاههای حکومتی، سیاست سرکوبگرانه و دیپلماسی گیج و کور نقشی در ایجاد بحران کنونی ایران نداشته است.
دومین وهم سردار بازهم مربوط میشود به آمریکا. او میگوید هدف اصلی انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی نابودی آمریکاست. انقلاب اسلامی آمریکا را به چالش کشید تا تمامی بشریت را نجات دهد. سردار میگوید: «اگر انقلاب اسلامی ما نبود، آمریکا دنیا را بلعیده بود.» بهعبارتدیگر، هیچیک از عواملی که در چهار دهه گذشته باعث کاهش نسبی موقعیت آمریکا در جهان شدهاند، چندان اثری نداشتند. عواملی مانند ظهور چین بهصورت یک قدرت بزرگ اقتصادی، شکلگیری اتحادیه اروپا و معجزه اقتصاد جهانی که بیش از ۱۰۰ کشور را از دور باطل فقر بیرون آورد.
سومین وهم سردار هم مربوط به آمریکاست. او تصور میکند آمریکا توان جنگ با جمهوری اسلامی را ندارد. وی میگوید: «آمریکا فرسوده است. ارتش آمریکا خسته است و قدرت گسترش ندارد.» میافزاید: «آمریکا شرایط تحمیل یک جنگ علیه ایران را ندارد.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
البته یکی از اصولی که در همه دانشکدههای افسری بر آن تأکید میکنند، این است که یک ارتش هرگز نباید توان حریف یا دشمن احتمالی را دستکم گیرد. از سون تزو، تئوریسین نظامی چین باستان تا کلاوزویتس، کارشناس آلمانی قرن نوزدهم، تا پژوهندگان نظامی معاصر همه بر این مطلب تأکید دارند که یک فرمانده خوب هرگز روی ناتوانی دشمن یا حریف احتمالی شرطبندی نمیکند. ضربالمثل خودمان نیز همین را میگوید: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد!» یک فرمانده خوب حرف یا دشمن را در درازمدت خوار میشمارد، اما در کوتاهمدت، جدی میگیرد.
بااینحال، سردار سلامی، تلویحاً خواستار جنگ با آمریکایی است که به گفته او بهآسانی شکست خواهد خورد. او میگوید: «شکست آمریکا یک واقعیت است.» و میافزاید: «جامعه آمریکا به سمت فروپاشی در حرکت است.» اگر برداشت سردار سلامی از توازن قوا میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده درست باشد، این پرسش مطرح میشود: «چرا نباید جنگ را آغاز کرد و به پیروزی کامل رسید؟»
چهارمین وهم سردار سلامی بازهم خطرناکتر است. او درحالیکه قدرت نظامی آمریکا را کمبها میدهد، در سخنگفتن از قدرت نظامی جمهوری اسلامی عنان اغراق را رها میکند. میگوید: «همه ابزارهای پیروی بر آمریکا و ائتلافش در یک جنگ را داریم.» و میافزاید: «قادریم تمام منافع آمریکا در منطقه را به آتش بکشیم.» در دنیای خیالی سردار سلامی، جمهوری اسلامی لرزه بر اندام آمریکا و متحدان منطقهای و اروپاییاش افکنده است. او میگوید: «امروز تا مدیترانه رفتهایم و اما ادامه میدهیم و دشمنان را تعقیب میکنیم.» البته ایشان نمیگوید کجا در مدیترانه رفته است. در سوریه، نیروهای جمهوری اسلامی، از جمله مزدوران لبنانی، سوری، افغان و پاکستانی، با فشار روسیه و زیر حملات اسرائیل، به مرز سوریه و عراق عقبنشینی کردهاند و در هیچ نقطهای نزدیک مدیترانه حضور ندارند. در لبنان نیز، با وجود حزبالله، بهویژه پس از انفجار بیروت، سخنگفتن از حضور نظامی جمهوری اسلامی در مدیترانه، بهراستی کودکانه است.
سردار سلامی از قدرت موشکی جمهوری اسلامی سخن میگوید. البته موشکهای موردبحث میتوانند هدفهای بسیاری را در کشورهای همسایه نابود کنند. اما در هر برنامهریزی نظامی، به گفته ژومینی، پژوهشگر نظامی فرانسوی، یک پرسش را نباید فراموش کرد: «بعد چه؟» آیا تصور میکنید حرف یا دشمن هیچ عکسالعملی نشان نخواهد داد؟
دکترین نظامی جمهوری اسلامی که در دوران ریاستجمهوری حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، طراحی شد، به سه رکن تکیه داشت: یک نیروی زمینی ۲۰ میلیونی، جنگلی از انواع و اقسام موشکها و نیز سلاحهای هستهای تاکتیکی. اکنون میدانیم که ارتش ۲۰ میلیونی آقای خامنهای خواب و خیالی بیش نیست. سردار سلامی میگوید: «هزاران گردان نیروی زمینی داریم.» اگر گردانهای کنونی مانند گردانهای زمان شاه مرکب از ۵۰۰ نفر باشند، ۱۰ هزار گردان میشود پنج میلیون. سردار حتماً میداند که توانایی بسیج و اعزام چنین نیرویی را ندارد. ازاینگذشته، ایشان حتماً میدانند که جنگهای دنیای مدرن با جنگ اول تفاوت دارد و تکیه کار بر نیروهای هوایی، بالستیکی، دریایی و فضای مجازی است. دنیایی که در آن سردار سلامی میتواند پنج میلیون پیادهنظام را به میدان بفرستد، نزدیک به یک قرن پیش عوض شد. آمریکاییان با اعزام تنها ۱۳۰ هزار سرباز، عراق را تصرف کردند و صدام حسین را در گودال مخفیاش به دام افکندند.
سردار سلامی میگوید: «ما قادریم تمامی پایگاههای نظامی آمریکا را اشغال کنیم.» واقعاً! آمریکا در شش کشور در پنج قاره جهان پایگاه نظامی دارد. از آلمان فدرال گرفته تا ژاپن و استرالیا و جزیره دیگو گارسیا در اقیانوس هند. در دور و حوالی ایران خودمان، پایگاههای آمریکایی در افغانستان، عمان، قطر، بحرین، کویت، عراق، سوریه، ترکیه برقرارند. آیا سردار سلامی میتواند همه این پایگاهها را اشغال کند و عکسالعملی نبیند؟
در دنیای اوهام سردار سلامی، جمهوری اسلامی نیازی به سلاحهای بیشتر و مدرنتر ندارد. او میگوید: «تحریم تسلیحاتی اصلاً برای ما که سلاحهای خود را در داخل تولید میکنیم، تأثیری ندارد.»
این سخن حتی اگر ناشی از بیاطلاعی باشد، بسیار خطرناک است. واقعیت این است که ایران از نظر دفاعی، بسیار آسیبپذیر است. فقدان یک نیروی هوایی مدرن، کمبود تجهیزات لازم برای کنترل فضای هوایی، محدودیت برد نیروی دریایی و شلمشوربای سیاست موشکی مانع از آن است که دکترین نظامی منسوخ از نو ارزیابی شود و اصلاح گردد. ازاینگذشته موازیسازی در همه زمینهها، از دکترین گرفته تا آموزش و تجهیزات، میان ارتش ملی و سپاه پاسداران، مانع از شکلگیری یک سیاست نظامی فرابردی است.
سردار سلامی در روضهخوانیهای اخیر خود، مکرر از انتقامجویی از آمریکا، بهخاطر کشتن سردار سلیمانی سخن گفت. او مدعی شد که «تمام آزادیخواهان جهان خواهان انتقام گسترده هستند.» اما هیچیک از آن آزادیخواهان انتقامجو را نام نبرد. در همین حال، او مدعی شد که «شهادت» سلیمانی، یک پدیده میمون بوده است. او تأکید کرد: «شهادت حاج قاسم جبهه مقاومت را تقویت کرده است.» اگر چنین است، سردار سلامی باید از پرزیدنت دونالد ترامپ متشکر باشد. سرگیجه سردار آنجا روشن میشود که میگوید: «انتقام خون حاج قاسم هنوز صورت نگرفته است.» اما فوراً میافزاید که حملات موشکی به پایگاه آمریکایی عینالاسد در عراق به انتقام قتل سلیمانی، «موازنه روانی» را برقرار کرده است. او میگوید: «صدها موشک برای حمله بعد از عینالاسد آماده کرده بودیم. اما این کار را نکردیم.» بهعبارتدیگر انتقام خون حاج قاسم هم گرفته شده، هم گرفته نشده است!
یک ارزیابی کامل از دنیای سردار سلامی و همگنان او، نیازمند زمان و فضایی بیشتر از یک مقاله است. اما به گمان من سپردن سرنوشت ایران از نظر نظامی، به کسانی چون سردار سلامی، یک خطای راهبردی است. کلمانسو، نخستوزیر فرانسه در جنگ جهانی اول، میگفت: «جنگ مسئلهای است بس جدیتر از آن که به ژنرالها واگذار شود.» سخنان سطحی، نسنجیده و غالباً کودکانه سردار سلامی در روضهخوانیهای اخیرش، نشان میدهد که سیاستمدار فرانسوی حق داشت کنترل امور جنگ را از دست ژنرالها خارج کند.