مایک پمپئو، وزیر خارجه امریکا، به تازگی بهصورت رسمی از وجود رابطه نزدیک میان القاعده و جمهوری اسلامی ایران خبر داده است.
مایک پمپئو که در کلوپ ملی مطبوعات امریکا سخنرانی میکرد، گفت که ابومحمد مصری، فرد شماره دو القاعده، در تهران به قتل رسیده است. او گفت که ابومحمد مصری تابستان گذشته در ایران کشته شد. البته گزارش این قتل پیشتر نیز در رسانهها منتشر شده بود و در آن زمان رسانهها نوشتند که اسرائیل فرد شماره دو القاعده را در تهران ترور کرده است. به نقل از رویترز، اکنون که اسناد این رخداد در امریکا از طبقهبندی محرمانه خارج شده، وزیر خارجه امریکا آن را مطرح کرده است. با این حال بلافاصله پس از اظهارات وزیر خارجه امریکا، دولت ایران به این اظهارات واکنش نشان داد و محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی ایران، در توییتی این ادعای امریکا را جعل و دروغ خواند و نوشت که اکثریت کسانی که در حادثه یازدهم سپتامبر شرکت داشتند از کشورهای محبوب امریکا بودهاند.
با تمام این احوال کسی نمیتواند منکر رابطه جمهوری اسلامی ایران با القاعده شود. این رابطه پس از حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بیشتر گسترش یافت. پس از سقوط طالبان در افغانستان، بخشی از اعضای القاعده که از شهروندان کشورهای عربی و خاورمیانه بودند، در افغانستان گیر کردند. آنان جرات رفتن به پاکستان را نداشتند زیرا بر این باور بودند که پاکستان آنان را به امریکا تحویل خواهد داد. هیچکدام از کشورهای آسیایمیانه هم مکان مناسبی برای القاعده به شمار نمیرفت. بنابراین تنها گزینه انتخابی میان بد و بدتر، جمهوری اسلامی ایران بود.
با توجه به این که در دوران سلطه طالبان، نیروهای القاعده از کشورهای عربی و خاورمیانه از مسیر ایران به افغانستان میآمدند، این سازمان در پی ایجاد رابطه با جمهوری اسلامی ایران برآمد. یک بخش از اعضای القاعده به ایران رفتند و پذیرفته شدند. به این ترتیب با این که جمهوری اسلامی ایران در ظاهر برای بازداشت اعضای القاعده با امریکا همکاری داشت اما در واقع بخشی از اعضای القاعده را در خاک خود پناه داده بود. بعدها مشخص شد که در حدود ۲۵ تن از اعضای کادر رهبری القاعده به همراه تعدادی از اعضای خانواده بنلادن در ایران به سر میبرند. وقتی در سال ۲۰۱۰ گزارشی درباره فرار دختر بنلادن از چنگ ماموران امنیتی در حین خرید و پناه گرفتن او در سفارت عربستان سعودی در رسانهها انتشار یافت، ابعاد تازهای از رابطه القاعده و جمهوری اسلامی ایران هویدا شد.
اما سؤال اساسی این است که این دو دشمن ایدئولوژیک چگونه با هم رابطه گسترده برقرار کردند؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دو دلیل عمده را میتوان برای شکلگیری این رابطه مطرح کرد. نخستین سبب را میتوان مصداق باور این که «دشمنِ دشمنِ من، دوست من است» پنداشت. پس از این که امریکا بهعنوان مهمترین هدف القاعده مطرح شد و این سازمان حملات خود را بر منافع امریکا در خاورمیانه و افریقا متمرکز کرد، راهبرد جمهوری اسلامی ایران در قبال القاعده عوض شد. در اواخر دهه ۹۰ میلادی، القاعده زیر فشار کشورهای عربی بهخصوص عربستان و همچنان کشورهای غربی نظیر امریکا، ناگزیر شد بخشی از نیروهای خود را از پایگاههایش در سودان، سومالی، یمن و الجزایر بیرون کند و به افغانستان بفرستد. خود بنلادن نیز به افغانستان آمد و رابطه راهبردی نزدیکی با طالبان برقرار کرد.
پیروزی طالبان در افغانستان و سلطه آنها بر بخش عمده از این کشور، برای القاعده زمینه ایجاد پایگاههای جدید را فراهم کرد؛ تا حدی که از جداییطلبان ایغور تا افراطیهای تاجیکستان و جنبش ترکستان شرقی و ازبکهای ضد دولت این کشور در این پایگاهها آموزش میدیدند. با این حال القاعده نیاز داشت تا رابطه خود را با همپیمانانش در خاورمیانه، شرق و شمال افریقا و حتی اروپا حفظ کند. بهترین مسیر برای رفتوآمد اعضای القاعده از این بخش جهان به افغانستان و پاکستان، ایران بود. به همین دلیل میان القاعده و جمهوری اسلامی ایران که دشمن مشترکی به نام امریکا و عربستان داشتند، یک رابطه استراتژیک شکل گرفت. جمهوری اسلامی بهطور کامل چشم خود را بر نقل و انتقالات سلاح و افراد از داخل خاک این کشور بست و القاعده به یُمن حضور جمهوری اسلامی ایران، توانست بخشی از روابط خود با خاورمیانه و اروپا را در یک موقعیت حساس جغرافیایی، همچنان نگه دارد.
دلیل دوم نزدیکی جمهوری اسلامی ایران با القاعده، شیعه ستیزی این سازمان است. اکثریت اعضای القاعده دیدگاه سَلَفی دارند. سلفیها بهصورت ایدئولوژیک با تشیع در تضاد هستند و این یک تضاد تاریخی است نه حاصل ساختارهای فکری امروز. برای جمهوری اسلامی ایران نزدیک شدن به سازمانی چون القاعده که منافع مشترک استراتژیک زیادی دارند بهصرفهتر از این است که بر این تضاد ایدئولوژیک بیفزاید. حتی امروز که جمهوری اسلامی ایران رسما با داعش در جنگ است و نگران نفوذ این گروه در میان سنیمذهبان کرد و بلوچ است، همپیمانی با القاعده مسلما به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام میشود. ساختار رابطه جمهوری اسلامی با القاعده، هرچند شکننده اما دوامدار است و به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ایران با وجود همه این گزارشها از رابطه آنان، حاضر نیست این رابطه را ولو این که القاعده دیگر آن قدرت مانند گذشته وحشتناک نباشد، از دست بدهد.
با تمام این احوال جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از این رابطه پرده برنداشته است و همچنان بر طبل تضاد با القاعده و هر سازمان تروریستی دیگر میکوبد اما این که جهان این ادعا را باور میکند یا خیر، حرفی دیگر است.