یک روز در ماه نوامبر ۱۹۴۱ کاترین دیور برای خرید رادیو به شهر کن رفت.
این خرید عواقبی در پی داشت: دو سال از شروع جنگ جهانی دوم میگذشت که فرانسه تحت اشغال آلمان درآمد.
ژنرال شارل دوگل، رهبر سازمان مقاومت و رئیسجمهوری آینده فرانسه از لندن، یعنی محل تبعیدش سخنرانی کرد. داشتن رادیو به معنای این بود که میتوانستی به این سخنرانیها گوش کنی- و بهطورکلی به رادیو لندن، ایستگاهی رادیویی در بیبیسی که اعضای سازمان مقاومت آن را برای حامیانشان در فرانسه اشغالی اداره میکردند. کاترین در آن مغازه رادیو فروشی ارو دو شاربونریز، یکی از اعضای قدیمی سازمان مقاومت را دید. آن دو عاشق هم شدند و هنوز سال تمام نشده بود که کاترین دیور- خواهر کریستین دیور، طراح نامی مد- در شبکه سازمان مقاومت به او پیوست.
کاترین دیور به یکی از چهرههای کلیدی سازمان مقاومت فرانسه تبدیل شد، گشتاپو او را در سال ۱۹۴۴ دستگیر و شکنجه کرد و به اردوگاه کار اجباری راونسبروک فرستاد، جایی نزدیک درسدن که در سال ۱۹۴۵ از آن فرار کرد. داستان زندگی او آنطور که جاستین پیکاردی، زندگینامه نویس و رماننویس بریتانیایی در کتاب جدیدش مینویسد، داستان «قهرمانی واقعی است که نمونهای از بهترین و شجاعترین روحیه مقاومت فرانسه را در طول جنگ نشان میدهد.» او بهعنوان خواهر کریستین، الهامبخش عطر مشهور میس دیور (Miss Dior) شد، رایحهای قوی، گرفتهشده از گلها که تا به امروز در بهترین رده باقی مانده است. «میس دیور: داستان شجاعت و طراحی» که بهتازگی در فیبر اند فیبر در بریتانیا و فرار، استراوس اند ژیرو در ایالاتمتحده چاپ شده، داستان زندگی کاترین را که در دوران ناخوشایند جنگ و میراث پر زرقوبرق خانه مد برادرش تقسیم شده است، بازگو میکند.
پیکاردی که از جمله کتابهای قبلیاش زندگینامه کوکو شانل است، از طرف دیور دعوت شد تا به آرشیوشان نگاهی بیندازد «شاید با این هدف که زندگینامه کریستین دیور را بنویسد.»
پیکاردی به ایندیپندنت میگوید: «من آرشیو را نگاه کردم و در آن موقع واقعا هیچچیزی در مورد کاترین در آن نبود؛ اما وقتی اطلاعات ناچیزی درباره کاترین یافتم واقعا مسحور و مجذوب داستان زندگیاش شدم. احساس کردم برای نوشتن در مورد کریستین باید در مورد رابطهاش با کاترین بنویسم.»
در ابتدا دیورها پنج بچه بودند: کریستین، کاترین، برنارد، ریموند و ژاکلین. ریموند که در جنگ جهانی اول خدمت کرده بود هرگز نتوانست از پس اثرات ضربهای برآید که جنگ بر او وارد کرد. برنارد سالها با نشانههای بیماری روانی دستوپنجه نرم میکرد تا اینکه در سال ۱۹۳۲ تشخیص دادند اسکیزوفرنی دارد. کاترین که دوم اوت ۱۹۱۷ دنیا آمده بود در ۱۴ سالگی مادرش مادلین دیور را (به دلیل عفونت خونی پس از جراحی) از دست داد. پدرش موریس دیور در پی سقوط سهام وال استریت در سال ۱۹۲۹ دارایی خانواده را از دست داد. پیکاردی مینویسد، کاترین جوان «چارهای نداشت جز اینکه همراه پدرش به قهقرا برسد» و با ناخشنودی از خانه بزرگ بچگیاش در نرماندی به خانه کوچکتر روستایی در پراونس نقلمکان کند.
در سال ۱۹۳۶، کاترین و برادرش کریستین دوباره در پاریس به هم پیوستند. کریستین بهعنوان طراح مد کار پیدا کرد و کاترین در مغازهای دستکش و کلاه میفروخت. پیکاردی مینویسد، آنها که از ۱۲سالگی از هم جدا شده بودند «از همه بچههای دیور با هم صمیمیتر» باقی ماندند. با اعلام جنگ بریتانیا و فرانسه در مقابل آلمان در روز ۳ سپتامبر ۱۹۳۹، این دوران کوتاه آسودگی به «سکون منزجرکنندهای» تبدیل شد. از موقعی که پاریس تحت اشغال نازیها درآمد و فرانسه پیمان آتشبس ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ را با آلمان امضا کرد، کریستین و کاترین دوباره به پراونس برگشتند و دو بار در هفته در بازاری در کن به سبزی فروشی مشغول شدند.
سال بعدازآن بود که کاترین، ارو دو شاربونریز را دید و عاشقش شد، مردی که بعدها شوهر و پدر سه فرزندش شد. کاترین، هوادار دوآتشه دوگل، با دو شاربونریز به اف ۲ پیوست، شبکه مقاومتی که با سازمان اطلاعات بریتانیا و لهستان همکاری میکرد. پیکاردی مینویسد: «وظیفه او جمعآوری و ارسال اطلاعات (تحت عنوان رمز کارو) در مورد جابهجایی نیروها و رزمناوهای آلمانی بود و برای این منظور او با دوچرخه مسافتهای طولانی را بهطور مکرر طی میکرد تا با دیگر عوامل اف ۲ تماس برقرار کند.» یکبار در طول حمله «مدارک دال بر جرم» را از گشتاپو پنهان کرد و بعدها به خاطر «حفظ آرامش، مصمم بودن و خونسردیاش» مورد ستایش قرار گرفت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پیکاردی پای تلفن تایید میکند که کاترین از بچگی دچار «عوارض و اختلال روحی» قدیمی بوده است که میتواند بعدها دلیل خلقوخوی او بهعنوان یکی از اعضای سازمان مقاومت باشد. پیکاردی اضافه میکند: «اما خیلی سخت است بفهمیم که آدمها شجاعت را از کجا میآورند. آنچه روشن است این است که آن موقعی که کاترین به مقاومت پیوست افراد خیلی کمی چنین شجاعتی داشتند. در میان جمعیت ۴۰ میلیونی، تعداد اعضای فعال سازمان مقاومت بهزحمت به ۱۰۰هزار نفر میرسید و حتی در بیشترین حد خود این تعداد ۴۰۰هزار نفر بود. این تعداد یک درصد از جمعیت کشور را شامل میشد. بهاینترتیب افرادی مانند کاترین خیلی نادر بودند.»
وقتی خبرچینان ماندن در کن را خطرناک کردند، کاترین یکبار دیگر به پاریس رفت تا با کریستین زندگی کند و از آنجا کار کردن برای اف ۲ را همچنان ادامه داد. روز ۶ ژوئیه ۱۹۴۴ کاترین دستگیر شد و چهار مرد مسلح او را بهزور داخل اتومبیلی کردند. گشتاپو رفتاری وحشیانه با او کرد، شکنجهاش داد، زندانیاش کرد و او را مورد بازجویی قرارداد. ۲۲ اوت ۱۹۴۴ او را به اردوگاه کار اجباری زنان راونسبروک فرستادند. ماه بعد از آن او را به تورگاو، اردوگاه کار اجباری تحت نظارت اردوگاه بوخنوالد فرستادند. در اکتبر کاترین را با ۲۴۹ زن فرانسوی دیگر به منطقه دیگری به نام ابترودا منتقل کردند. پیکاردی مینویسد اوضاع «هولناک» بود: «زنان باید در همان ساختمانی که کارگاه کارخانه بود روی زمین بتونی سرد میخوابیدند. هیچ توالت عمومی وجود نداشت، جیرهبندی غذا بسیار ناچیز بود- فقط سوپ آبکی و هرازگاهی تکهای نان خشک.» او مینویسد، نوبتهای کاری دستکم ۱۲ ساعت بود. نگهبانان اساس اگر احساس میکردند که آنها خیلی یواش کار میکنند کتکشان میزدند. پیکاردی میافزاید، «همچنین به آنها اخطار میدادند که هر کسی از کار کردن دست بکشد بیدرنگ به او شلیک میکنند.» در اوایل ۱۹۴۵، آخرین ماه جنگ، کاترین دوباره به اردوگاه دیگری منتقل شد که اینیکی در مارکلیبرگ نزدیک لیپزیگ بود.
در ۱۱ آوریل ۱۹۴۵ نیروهای ایالاتمتحده اردوگاه بوخنوالد را آزاد کردند. چند روز بعد در ۱۵ آوریل ۱۹۴۵ نیروهای بریتانیایی برلن-بلسن را آزاد کردند. نیروهای متفقین در حال پیشروی در اروپا بودند. آزادی آغاز شده بود. این برای زندانیان به معنای این بود که نیروهای اساس آنها را تخلیه خواهند کرد. پیکاردی در بازگویی این دوره زمانی از قول زاهاوا زاس استسل، بازمانده هولوکاست میگوید که آن زمان نوشته بود، «معلوم شد که تخلیه واژهای خوشبینانه برای راهپیمایی مرگ بود.» زندانیان را مجبور میکردند بهرغم خستگی و بیماری با تهدید سگها و نگهبانان مسلح اساس راه بروند. در ۲۱ آوریل ۱۹۴۵ در میانه این راهپیمایی بود که کاترین در نزدیکیهای درسدن فرار کرد.
پیکاردی مینویسد، اواخر ماه مه ۱۹۴۵ او توانست به پاریس برگردد و قیافهاش چنان نزار و نحیف بود که کریستین که انتظارش را میکشید، ابتدا او را نشناخت. آنقدر حالش بد بود که نتوانست شامی را که برادرش تدارک دیده بود بخورد و برای گذراندن دوران نقاهت به پراونس رفت و پاییز ۱۹۴۵ برگشت تا با کریستین و ارو دو شاربونریز در پاریس زندگی کند. در پاریس بهپاس کارش بهعنوان عضوی از سازمان مقاومت چندین جایزه گرفت از جمله نشان صلیب جنگ داوطلبان رزمنده (Croix de Guerre the Cross) و صلیب رزمندگان (Combatant's Cross.) همچنین به او عنوان لژیون دونور (Legion of Honour) بالاترین نشان شایستگی فرانسه اعطا شد. بریتانیا به او نشان پادشاهی برای شجاعت در راه آزادی اعطا کرد تا از ملل دیگر برای کمکی که به نیروهای متفقین کرده بودند قدردانی کند.
کاترین که از مادرش عشق به گلها را به ارث برده بود شغلی در گلفروشی پیدا کرد. طبق گفته پیکاردی، در پرونده پزشکی او هم ضربههای روحی و هم جسمی مشخص بود. پیکاردی مینویسد: «تواضع ذاتی و قدرت تصمیمگیری خونسردانه در سکوتی پنهان شده بود که مشقت دوران جنگش را در برمیگرفت. صورتش هنوز اندوه و دردی را که کشیده بود نشان میداد و روی بدنش جای زخمهای دوران شکنجه و حبس تادیبی معلوم بود. در عوض کاترین با رایحه میس دیور پیوند میخورد، عطری که همزمان با برند طراحی لباس به بازار آمد.»
کریستین دیور بعد از بازگشت خواهرش خانه مد خودش را تاسیس کرد. او اولین کلکسیون خود را روز ۱۲ فوریه ۱۹۴۷ در سالنی معطر به رایحه میس دیور افتتاح کرد. به گفته یکی از نزدیکان کریستین دیور نام این عطر بهطور اتفاقی از کاترین گرفتهشده بود. میگویند کریستین مانده بود که اسم این عطر را چه بگذارد که کاترین وارد اتاق میشود و در آن موقع میتزوا بریکارد، یکی از همکاران نزدیک کریستین دیور فریاد میزند «Tiens, voilà Miss Dior!» (این هم میس دیور) و بهاینترتیب عطری زاده شد.
کاترین هفت سال بعد از بازگشت به فرانسه، در دادگاهی که برای ۱۴ نفر از متهمان جنگی تشکیل شده بود شهادت داد که در میان آنها کسانی بودند که او را در پاریس شکنجه داده و سبب اخراجش به آلمان شده بودند. بنا به گفته پیکاردی، روزنامه فرانسوی لوموند در گزارشش فقط اشاره مختصری به او کرده است (بیآنکه حرفی از رابطهاش با کریستین دیور بزند) و دیگر شبکههای خبری هم نامی از او نبردند.
کاترین در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۸ درگذشت و از کریستین (که در سال ۱۹۵۷ در ۵۲ سالگی فوت کرد) و ارو دو شاربونریز (که در سپتامبر ۱۹۸۹ درگذشت) بیشتر عمر کرد. پیکاردی با نگاه به زندگی کاترین به این موضوع دقت میکند که تصمیمات خود کاترین را مورد تاکید قرار دهد و او را با شخصیتهای مرد زندگیاش توصیف نکند.
او میگوید: «به نظرم این موضوع اهمیت دارد که بگویم اولین اقدام او در سازمان مقاومت او را با ارو آشنا کرد. بهاینترتیب صرف دیدن ارو نبود که باعث شد او عضو این سازمان شود. وقتی رفت که رادیو بگیرد تا به سخنرانیهای ممنوعه شارل دوگل که از بیبیسی در لندن پخش میشد گوش دهد، همین کارش اقدامی مقاومتی بود. اگر او را در حالی میدیدند که از رادیو به دوگل گوش میدهد دستگیر و زندانیاش میکردند. او پیشتر نشان داده بود که مسئولیت آن را به گردن میگیرد.»
میس دیور: داستان شجاعت و طراحی در فیبر اند فیبر در بریتانیا و فرار، استراوس اند ژیرو در ایالاتمتحده منتشر میشود.
© The Independent