موفقیت بینالمللی نویسندگانی چونهاروکی موراکامی، خالق «جنگل نروژی»، و خالد حسینی، نویسنده «بادبادکباز»، به این دلیل برای دیگر نویسندگان غیرانگلیسی زبان هیجانآور است که آثارشان خوانندگانی فراتر از مرزهای ملی مییابد. این موفقیت نه تنها به لحاظ معنوی مایه مباهات است، بلکه از نظر مادی هم چشمگیر و آزبرانگیز است. اما، عرصه بینالمللی برای این نویسندگان چندان باز نیست. به عنوان مثال، به گزارش گاردین، رمانهای خارجی تنها هفت درصد فروش بازار کتابهای داستانی بریتانیا را در سال ۲۰۱۵میلادی به خود اختصاص میداد. هوراس انگدال، منتقد ادبی و عضو کمیته نوبل، در مصاحبهای جنجال برانگیز با خبرگزاری اسوشیتدپرس، در مورد بازار کتاب ایالات متحده گفت که «بینهایت منزوی و در خود فرو رفته است. آنها به اندازه کافی از زبانهای دیگر ترجمه نمیکنند و در گفتوگوی بزرگ ادبیات[جهان] سهم نمیگیرند. این بیخبری و نادیدهانگاری محدود کننده است».
بر این مبنا، یک نویسنده ایرانی، ژاپنی، فرانسوی، و...، باید بیشتر روی مخاطبان همزبان خود حساب کند. این هدف، دستکم برای نویسندگان ایرانی و افغان به دلیل سانسور و سرکوب دولتی، سطح پایین کتاب خوانی، قدرت پایین خرید مردم و... تحققپذیر نیست. مینایی میزومورا، رماننویس ژاپنی، در کتاب «سقوط زبان در عصر انگلیسی»، مشکل مخاطب و افت کیفیت آثار ادبی را مهم میداند. این نویسنده مطرح ژاپنی میگوید که تعبیر «پایان ادبیات»، هرچند کلیشهای است، اما آن را باید جدی گرفت. این موضوع نه تنها در کاهش نشریات ادبی، از جمله در ژاپن، بلکه در این واقعیت هم بازتاب یافته است که «مردم روز تا روز کتابهای ادبیای را میخوانند که عنوان ادبیات برای آنها شایسته نیست».
با وجود نویسندگان مطرحی چون موراکامی، میزومورا ادبیات کنونی ژاپن را بیشتر تکرار «ادبیات آمریکایی» به حساب میآورد که زندگی واقعی مردم این کشور را انعکاس نمیدهد و ادبیات کلاسیک ژاپنی را نادیده میگیرد. این انتقاد اغراقآمیز او به ادبیات معاصر ژاپنی، ناشی از هراس وی از سرنوشت ادبیات غیرانگلیسیزبان در عصر تسلط زبان و بازار کتاب انگلیسی است که در چهارچوب آن، نویسندگان به گونهای بنویسند که تنها برای ارزشیابی ناشران نیویورکی و لندنی مهم باشد و مخاطب انگلیسی بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. اما این، به معنای آن نیست که «تجارب دیگر در دنیای ما، از طریق زبان انگلیسی غیرقابل درک باشد.» به این ترتیب، «تنها آثاری به زبان انگلیسی ترجمه میشوند که به لحاظ زبانی و موضوعی، به آسانی ترجمه پذیرند».
میزومورا در دوازده سالگی به نیویورک رفت، در حومه منطقه لانگ آیلند بزرگ شد، و در دانشگاه ییل، ادبیات فرانسوی خواند. او بعد از بیست سال تصمیم گرفت که دوباره به ژاپن برگردد و به زبان ژاپنی رمان بنویسد. او هیچگاه «نه با زندگی آمریکایی و نه زبان انگلیسی، احساس راحتی کرد. در عوض، در نوجوانی خود را غرق رمانهای کلاسیک ژاپنی کرد» او اعتراف میکند که «ادبیات فرانسوی را انتخاب کرد تا همچنان از زبان انگلیسی دور بماند» او تا اکنون هشت کتاب داستانی و ناداستانی نوشته است که تنها سه کتاب آن در جریان یک دهه گذشته به زبان انگلیسی ترجمه شده است.
این کتاب میزومورا که به خاطر حملهاش به سیاستهای زبانی و فرهنگی مسلط در ژاپن بسیار جنجال برانگیز و البته پرفروش شد، گرد این نگرانی میچرخد که نه تنها ادبیات ژاپنی، بلکه ادبیات کشورهای دیگر نیز زیر تاثیر ادبیات انگلیسی قرار بگیرند. از نظر وی، این تاثیرپذیری به معنای جدی گرفته نشدن ادبیات غیرانگلیسیزبان در سطح جهان است؛ چنان که ادبیات اروپایی، از جمله فرانسوی، نیز دچار این وضعیت شده است. انگلیسی زبانی جهانی است؛ از این رو همه، از جمله ژاپن، به ادبیات انگلیسی علاقهمند شدهاند. این در حالیست که انگلیسیزبانان «شاید هزار و یک شب و رباعیات[خیام] را بخوانند، اما ندیدم که آنها به ادبیات مدرن دنیای غیرانگلیسیزبان علاقهمند شده باشند».
هراس این نویسنده سرشناس ژاپنی، این است که تسلط ادبیات و زبان انگلیسی، انگیزه و اعتماد بهنفس نویسندگان غیرانگلیسیزبان برای پدید آوردن ادبیات خلاقی را که قدرت رقابت با ادبیات انگلیسی را داشته باشد، از میان ببرد. از نظر وی، «سقوط» ادبی به معنای غیب شدن ادبیات و زبان ژاپنی نیست، بلکه به مفهوم از دست رفتن کیفیت ادبیات ملی است. زیرا، «نویسندگان ژاپنی بیشتر به زبانی توجه میکنند که آنان را در سطح جهان مطرح سازد: انگلیسی».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
میزومورا به هیچ وجه طرفدار ادبیات عامهپسند، مانند سلسله کتابهای «هری پاتر» نیست. او به نویسندگان ادبیات داستانی یادآوری میکند که هدف ادبیات بزرگ، خلق آثار عالی است، نه جلب توجه عموم: «هنر، امری دموکراتیک نیست. هنر پدیدهای والاست.» البته، تردیدی هم نیست که شمار خوانندگان آثار داستانی کاهش یافته است و شاید دوره طلایی رمانهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دیگر تکرار نشود. زیرا از نظر میزومورا، سایر پدیدههای فرهنگی دیداری- شنیداری، مانند سینما، تلویزیون، موسیقی، و...، برای استفاده گسترده عموم به وجود آمدهاند و بخشهایی از مردم را از خواندن داستان، بینیاز کردهاند.
البته، این نکته جالب است که میزومورا افت ادبیات معاصر ژاپنی را ناشی از بریدن از نویسندگان بزرگ ادبیات متعالی این کشور در اواخر قرن نوزدهم و تقلید از ادبیات جهانی، شبیه فیلمهای گیشهای میداند که «نیازی به درک واقعی و عمیق زبان ندارد.» او بیتوجهی به ادبیات اواخر دوران «میجی» را که از نظر وی سرآغاز عصر درخشان ادبیات ژاپنی است، به نظام آموزشی این کشور نسبت میدهد که بعد از جنگ جهانی دوم، از گذشته خود شرمناک شد و همزمان با آن، میراثهای ادبی خود را نیز به فراموشی سپرد.
مینایی میزومورا در نهایت میپذیرد که ادبیات ملی محدود به گویندگانش باقی خواهد ماند، و نه ترجمه و نه جوایز بینالمللی چون نوبل و بوکر، کمکی به گشودن مرزها به سوی نویسندگان غیرانگلیسیزبان نخواهد کرد. اما، نهایتاً ترجیح وی نوشتن و تخیل به زبان مادری است که معنا، لذت و تجربه مخصوص به خود را دارد از و قابلیت درک برای گوینده آن برخوردار است.
شناسنامه کتاب:
سقوط زبان در عصر انگلیسی، مینایی میزومورا، مترجمان: مری یوشیهارا و ژولیت وینتر کارپنتر، انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۲۴۰ ص، نشر ۲۰۱۷م.