پس از سه هفته سرکوب در عرصه خیابان، تهدیدهای رهبر جمهوری اسلامی ایران علیه معترضان، دروغها و فریبهای ماشین تبلیغات، و بازداشتها (هزاران) و کشتههای بسیار (دستکم ۲۰۰ نفر)، جنبش انقلابی مردم ایران در روز شنبه، ۱۶ مهر (۸ اکتبر)، با اعتراضات در دهها شهر و صدها محله و اعتصاب بازاریان و دانشجویان و معلمان، ناظران مسائل ایران را شگفتزده کرد. رمز تداوم این جنبش بهرغم این محنتها، چه بوده است؟
جنبشی با اهداف متفاوت
ایران در ۱۵۰ص سال اخیر، مهد جنبشهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با حضور اقشار مختلف، مثل بازاریان، روشنفکران، دانشگاهیان، کارگران، معلمان، و زنان بوده است. ایرانیان با انواع و اقسام مطالبات، ایدئولوژیها، باورها و برنامهها، در این جنبشها شرکت داشتهاند. این جنبشها اواخر دوران قاجار، سراسر دوران پهلوی، و دوران جمهوری اسلامی را پوشش دادهاند و تعداد آنها چنان زیاد بوده است که میتوان با توضیح آنها، تاریخ معاصر ایران را روایت، بازخوانی، و بازنویسی کرد.
هدف از انقلاب مشروطه، برقرار کردن حکومت قانون در کشور و مقید کردن قدرت حاکمان با تشکیل مجلس شورای ملی و عدالتخانه بود، اما در قانون اساسی، حق وتوی قوانین را به مجتهدان سپرد. خیزشهای مرتبط با ملی شدن صنعت نفت، در زمانی که حرکت ضداستعماری مد زمانه بود، رویکرد استقلالخواهی داشت. انقلاب ۱۳۵۷ متوجه به افزایش مشارکت و رقابت سیاسی بود، اما با شعارهایی توخالی در باب عدالت و آزادی به سبک کمونیستی و اسلامی، مشارکت و رقابت سیاسی را نابود کرد و به تشکیل نکبتبارترین حکومت دوران معاصر انجامید. جنبش دانشجویی سال ۱۳۷۸ جهتگیری ضداستبدادی و ضداقتدارگرایی داشت. «جنبش سبز» در جهت حفظ آرای مردم در انتخاباتی مهندسیشده گام برمیداشت. حرکتهای اعتراضی ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ در سراسر کشور نیز بیشتر جهتگیری معیشتی داشت. چنانکه میبینید، این جنبشها اکثرا در تحقق اهداف خود ناموفق بودهاند. جنبش سال ۱۴۰۱، اولین جنبش سیاسی اجتماعی در ایران با مطالبات عرفیگرایی و آزادیگرایی است.
دور از انتظار
در ۱۰ سال منتهی به ۱۴۰۱، درآمد سرانه مردم ایران حدود یکسوم کاهش داشت و حدود ۹۰ درصد مردم زیر خط فقر نسبی قرار گرفتند. نرخهای تورم و بیکاری در ایران در یک دهه مورد بحث چند ده درصدی بوده است. از این رو، کمتر کسی تصور میکرد که یک موضوع غیرمعیشتی، مانند حقوق فردی و آزادی پوشش و آزادی انتخاب سبک زندگی، یکباره به صدر مطالبات مردم برای نفی رژیم تمامیتخواه اسلامگرا ارتقا یابد. اما مرگ مهسا (ژینا) امینی این امر را محقق کرد.
در جنبش انقلابی و سراسری بعد از قتل مهسا امینی به دست گشت ارشاد، حتی یک شعار سوسیالیستی (عدالت توزیعی)، اسلامگرایانه (اجرای احکام اسلام یا اصلاح دین)، محیط زیستگرایانه (مقابله با گرمایش زمین) یا مبتنی بر ایدئولوژیهای دیگر داده نشد. در سخن معترضان هیچ اثری از ادبیات مذهبی دیده نمیشود. این حرکت حتی فمنیستی به معنای معمول آن نبوده است، چون تنها بر حقوق فردی زنان تمرکز ندارد، بلکه خواهان سقوط رژیمی است که حقوق همه ایرانیان را نقض میکرده است.
پایههای جنبش سکولار- لیبرال
چهار پایه این جنبش، یعنی جدایی دین از دولت («آخوند بره گم بشه»)، احقاق آزادیها و حقوق فردی («زن، زندگی، آزادی»)، برابری («نه روسری، نه توسری، برابری، آزادی») و مدارا، خواستههایی دیرپا در میان ایرانیان بودهاند:
۱. سکولاریسم. «جدایی دین از دولت» یک هدف سلبی به معنای حذف سلطه دین و ایدئولوژی در سیاستهای عمومی و قانونگذاری است. در انقلاب مشروطه، در نهایت وتوی علما بر قوانین مجلس پذیرفته شد که با سکولاریسم در تضاد است. انقلاب سال ۵۷ نیز بساط مشروطهخواهی را جمع کرد و مشروعه شیخ فضلالله را حاکم کرد. اما فعالان جنبش انقلابی سال ۱۴۰۱، به صراحت جدایی دین از دولت را میطلبند.
۲. آزادی. خواست احقاق حقوق و آزادیهای فردی همه ایرانیان، از جمله حقوق و آزادیهای زنان، کاملا وجه ایجابی دارد. شعار «آزادی» در این جنبش به معنای رهایی از نفوذ خارجی (وجه معنایی غالب در انقلاب ۱۳۵۷) نیست، بلکه به معنای آزادیهای فردی است.
۳. برابری. وقتی در این جنبش از «برابری» سخن گفته میشود، منظور برابری حقوقی زنان و مردان و همه شهروندان و برابری در برابر قانون است. نه این برابری، عدالت توزیعی (برابری درآمد و ثروت) است، و نه آن آزادی، رهایی از نفوذ خارجی است.
۴. مدارا. در اعتراضات جنبش انقلابی ۱۴۰۱، همه اقشار اجتماعی با گرایشهای مختلف، در صلح و همزیستی حضور دارند. اثری از ادبیات حذف و تنفر در سخنان و شعارهای معترضان وجود ندارد. جمهوریخواه و مشروطهخواه، دگرجنسگرا و همجنسگرا، دیندار و غیر دیندار، کرد و فارس و ترک، و افرادی از نسلهای مختلف در این جنبش حضور داشتهاند. بر خلاف اعتراضات سال ۱۳۸۸، هیچگونه تنشی میان معترضان در داخل و خارج وجود نداشته و مطالبات معترضان یکصدا سقوط رژیم اسلامی بوده است. معدود افراد طردشده از گردهماییها، افرادی با سابقه بد (سوءاستفاده از زنان، سوءاستفادههای دیگر، یا لابیگری برای نظام جمهوری اسلامی ایران) بودهاند.
فرا-نخبهگرایی
نخبگان دانشگاهی و سیاسی و صنعتی ایرانی و ایرانیتبار در داخل و خارج کشور، در همان دنیای نخبگان غربی زندگی میکنند که یا بر اساس گفتمان ووکیسم و سوسیالیسم عمل میکنند، یا با سیاستمداران دست در یک کاسه دارند، یا به دلیل گرایشهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی، تلاش داشتهاند نظام مقدس اسلامی را حفظ کنند. به همین علت، این قشر در جنبش آزادیخواهی ۱۴۰۱ عمدتا غائب است. اطلاعیههای مکرر و چند صدتایی دانشگاهیان ایرانیتبار در آمریکا و اروپا در دوران جنبش سبز را به یاد آورید؛ در سال ۱۴۰۱ خبری از آنها در داخل و خارج نیست و به همین علت، دانشجویان شعار میدهند «خیابونا غرق خون، استادامون خفهخون».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
علت آن است که نهاد دانشگاه، چه در کشورهای غربی و چه در ایران، اصولا آزادیهای فردی و حقوق انسانی و بشر را از فهرست اولویتهای خود کنار گذاشته است. دانشگاههای داخل کشور، با سهمیه بندیها و تزریق مقامها و روحانیون به کادرهای علمی آنها، دیگر مکانهایی برای حضور و فعالیت نیروهای آزادیخواه نیستند. یکی از دلایل اینکه فوتبالیستها و دیگر قهرمانان ورزشی، مثل علی کریمی، در جنبش ۱۴۰۱ به سطح رهبری ارتقا یافتهاند، این است که آنها با مردم عادی و خواستههاشان بیشتر هویتیابی میکنند.
حضور نداشتتن نخبگان سیاسی و دانشگاهی که خواهان زدوبند با حاکمان بودهاند، به بسط جنبش در لایههای پایین جامعه و استقامت بیشتر آن یاری رسانده است. حضور پرشمار مردم در محلههایی مثل نازیآباد، خاکسفید و قلعه حسنخان تهران و سر دوزک شیراز، از چنین واقعیتی حکایت دارد.
حضور پررنگتر چهرههای ورزشی و هنری
در جنبش مهسایی، چهرههای محبوب و قهرمانان ملی، بالاخص فوتبالیستها و بازیگران سینما، حضور پررنگی برای حمایت از معترضان داشتند، تا حدی که رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران با «بیارزش» دانستن، به آن اشاره کرد. چرا؟
۱. جوامع به گروه مرجع و رهبر نیاز دارند؛ چه در حکمرانی و مدیریت، و چه در جنبشهای اجتماعی. در صورت خلاء، چهرههای محبوب این نقش را بر عهده میگیرند.
۲. در یک دوره ۵۰ ساله، اسلامگرایان، گروههای مرجعی مثل دانشگاهیان، دانشجویان، روشنفکران، معلمان و وکلا را تضعیف و مجبور به تبعید کردند تا فقط خود دیده شوند. در این شرایط، مردم به سراغ ستارهها یا چهرههای محبوب و مشهور میروند. این چهرهها در جامعه امروز ایران، عمدتا هنرمندان و ورزشکاران و قهرمانان ملیاند.
۳. ورزشکاران و هنرمندان در ایران با همان محدودیتهایی مواجه بودهاند که تکتک شهروندان ایرانی؛ از مشکل حجاب و سانسور، تا حضور در مجامع بینالمللی. از این رو، ورزشکاران و هنرمندان به سرعت به جنبش اعتراضی پیوستند.
۴. گرچه ورزش و هنر در ایران تحت جمهوری اسلامی، هم از حیث مدیریت و هم از حیث منابع، دولتی است، اما هم اکثر ورزشکاران و هنرمندان در شرایط تقابل مردم و دولت، مردم را انتخاب میکنند، و هم قهرمانان ملی و باشگاهی و هنرمندان ایرانی امروز به بازار بینالمللی وصل شدهاند و تماما جیرهخوار حکومت نیستند، و از همین رو، با استقلال بیشتری سخن میگویند و رفتار میکنند. آنها همچنین از قدرت «ستاره» (چهره محبوب و مشهور) بودن در فضای مجازی با دهها میلیون دنبالکننده، برخوردار شدهاند.