شمار رویدادهایی که مسیر زندگی و شرایط محیطی میلیونها نفر را در قرن بیستم تغییر دادند یا جرقههای کوچکی که آتش جنگهای بزرگ را شعلهور کردند، بهسختی از شمار انگشتان دو دست فراتر میروند. در قرن بیستویکم به نسبت قدمت کمتر آن از سده پیش، شمار رویدادهای تاریخساز هم بهمراتب کمترند؛ هرچند سال ۲۰۲۲ مسیحی با شروع جنگ اوکراین در ماه فوریه و همچنین خیزش ملی ایرانیان علیه حکومت بهظاهر خودی، شاهد دو رویداد تاریخساز بود که هر دو در سال ۲۰۲۳ هم جریان خواهند داشت؛ یکی با نوید شکست متجاوز خارجی و اعاده یکپارچگی کشور و دیگری با هدف عبور مردم از یک دیکتاتوری مذهبی خشن و کور.
یک صرب در سال ۱۹۱۴ با ترور فرانتس فردیناند، دوک اعظم اتریش، جنگ جهانی اول را رقم زد. در سال ۱۹۱۷ انقلاب بلشویکی روسیه شکل گرفت، در سپتامبر ۱۹۳۹ جنگ دوم جهانی شروع شد. در سال ۱۹۴۵ انفجار نخستین بمب اتمی پایان جنگ دوم جهانی را رقم زد. بعد از آن رویدادهای دیگری مانند استقلال هند، قتل کندی و فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ که نماد فروپاشی امپراتوری کمونیستی اتحاد شوروی سابق شد، رخ دادند و دنیا در سال ۱۹۷۹ وقوع انقلاب اسلامی در ایران را شاهد بود؛ رویدادی که تاثیرگذارترین اتفاق نیمه دوم قرن بیستم خوانده شد.
در قرن بیستویکم، دنیا ابتدا با حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مواجه شد که نتیجه مستقیم و فوری آن تغییر رژیم در افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) و تاثیر وسیعتر آن در جهان بر شیوه زندگی مردم در اماکن و مجامع عمومی و پروازها و سفرها و بعد از آن، خیزشهای آزادیخواهانه موسوم به «بهار عربی» بود که در دسامبر ۲۰۱۰ با خودسوزی محمد بوعزیز، جوان ۲۶ ساله تونسی، در اعتراض به محدودیتهایی که شهرداری برای بساط دستفروشی او فراهم کرده بود، رقم خورد و علاوه بر تونس، بهسرعت به لیبی، مصر، یمن، سوریه و بحرین نیز کشیده شد.
بدون شک دو رویداد مهم جهان در سال ۲۰۲۲، یکی تجاوز نظامی روسیه به اوکراین و دیگری خیزش ملی ایرانیان برای رسیدن به آزادی است که هر یک به ترتیب اهمیت خود را در اروپا و در غرب آسیا نشان دادهاند و در تاریخ معاصر جهان، بهعنوان رویدادهای موثر و ماندگار ثبت میشوند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مرگ مهسا امینی دختر ۲۲ ساله ایرانی که ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر ضربات ماموران گشت ارشاد و عوامل امنیتی رژیم در تهران جان خود را از دست داد، نقطه آغاز قیام گسترده مردم ایران علیه دیکتاتوری مذهبی حاکم شد.
برخلاف تصور رهبر و کارگزاران حکومت که تصور میکردند به کمک چند لایه سرکوب، اعمال خشونت کور و اشاعه ترس در جامعه قادر خواهند بود این موج اعتراضی را هم مانند موارد قبلی مهار کنند، این خیزش تازه یکصدمین روز خود را پشت سر گذاشت؛ رویدادی بیسابقه در ۴۰ سال گذشته ایران که ریزش شماری از هواداران و کارگزاران حکومت را در پی داشت و به جای معترضان، تخم ترس را میان عوامل سرکوب و بستگان آنها پاشید.
شاخصههای خیزش جاری
دیکتاتوریها عموما از راه اشاعه ترس در جامعه تحت انقیاد خود حکومت میکنند و حکومت مذهبی ایران که ترس از خدا را مرام اجباری مردم میخواهد، به شهادت شمار متوسط اعدامیها در هر سال، تعداد زندانیان سیاسی، میزان تجهیز عوامل و فراهم آوردن اسباب و تجهیزات سرکوب و همچنین شمار معترضان کشتهشده بهخصوص در مناطق مرزی ایران، در کار ترویج عامل ترس در جامعه سختگیرتر از بسیاری دیکتاتوریهای دیگر در جهان است.
برای مقایسه، در طول تظاهرات دانشجویی سال ۱۹۸۹ چین موسوم به اعتراضهای میدان تیانآنمن (Tiananmen Square) شمار تلفات مردم بین چند ۱۰۰ نفر تا چند هزار نفر گزارش شد؛ در حالی که به نسبت جمعیت بالای یک میلیارد و چند صد میلیون نفری آن زمان چین و حضور یک میلیون دانشجوی معترض در خیابانهای پکن در آن روزها، شمار تلفات تظاهرات اعتراضی جاری ایران بالاتر از تلفات اعتراضهای دانشجویی چین است.
با وجود تکیه حکومت مذهبی تهران بر کاربرد اشاعه ترس برای دوام حکمرانی، تجربه بیش از ۱۰۰ روز خیزش جاری ایران که شمار تلفات معترضان در آن بیش از ۵۰۰ نفر و شمار زندانیان بالاتر ۱۸ هزار نفر گزارش شده، عامل ترس نه تنها در جامعه و نزد معترضان رنگ باخته که از مردم، به عوامل سرکوب حکومت منتقل شده است!
نماد ریختن ترس معترضان ادبیات تند شعارها و زبان کوبنده و تابوشکن فریادها است که خطاب به دیکتاتور و کارگزاران سرکوبگر او، بر زبان زنان و مردان خشمگین جاری شدند و بهسرعت جایی بزرگ برای خود باز کردند و حکومت را تا مغز استخوان لرزاندند؛ «تانک توپ فشفشه، خامنهای ...!»
همسو با کند شدن لبه تیغ روانی ترس از حکومت، معترضان غالبا جوان به سطحی از خودباوری رسیدند که خیزش هنوز به پایان کار نرسیده را «انقلاب» میخوانند و به این باور رسیدهاند که دیر یا زود، دست بالا و برنده از آن آنان است.
شاخصه دیگر خیزش سراسری جاری از میان رفتن فاصلههای قومی میان مردم ایران و یکپارچه شدن شعارهای اعتراضی آنها علیه حکومت است؛ به طوری که تهرانی خود را سقزی و خراسانی خود را خوزستانی میخواند؛ تحولی که حباب داعیه حکومت دائر بر عامل حفظ یکپارچگی ایران بودن را ترکانده است.
متفاوت با خواستههای محدود مطرحشده طی موجهای اعتراضی قبلی از جمله خیزش زنان علیه حجاب اجباری، رای من کو در جنبش سال ۱۳۸۸ موسوم به سبزها، اعتراضها و اعتصابهای پراکنده شاغلان دولتی و بازنشستهها به درآمد ماهانه، اعتراض به افزایش قیمت بنزین در دولت دوم روحانی و تظاهرات پراکنده دانشجویی که هر یک خواستههای محدود و مشخصی داشتند و علیرغم تلاشهای کنونی پارهای از رسانههای فارسیزبان خارج ایران و تعدادی از فعالان زن موسوم به «سلبریتی» برای دادن هویت زنانه و فمینیستی به خیزش ملی جاری، این جنبش به جنسیت یا طرح خواستههای قومی و صنفی و بازاری محدود نماند و بدون ترس و با شعار «مرگ بر دیکتاتور»، تمامیت دیکتاتوری حاکم را نشانه رفت و بهمنظور پرهیز از مصادره شدن به دست یک گروه، بعد از شعار «زن زندگی آزادی»، بلافاصله شعار «مرد میهن آبادی» در آن مطرح شد؛ شعاری که بیاعتنا به تلاش رسانههای خارج از ایران و تبلیغات فردی به اصطلاح سلبریتیها، بیش از مردان با پشتیبانی زنان معترض مواجه شد.
تلاشهای گروه مجاهدین خلق برای ایجاد تفرقه میان معترضان با توسل به ترفندهایی نظیر ممانعت از حمل پرچم ملی شیروخورشیدنشان ایران در راهپیماییهای ایرانیان خارج کشور و نفوذ دادن موذیانه شعار «نه شاه میخواهیم نه رهبر» به اجتماعات هم به جایی نرسید؛ هرچند در محدودتر شدن شمار تظاهرات پرجمعیت ایرانیان در شهرهای جهان بیاثر نبود.
خیزش سراسری جاری خصیصه دیگری هم دارد و آن بیبهره ماندن جنبش از وجود رهبر و سرشکن شدن نقش و مسئولیتهای رهبری میان یکایک معترضان است.
حکومت تهران ادامه این وضعیت و شکل نگرفتن جایگزین معتبر، منسجم و دارای سازمان و رهبر را مصلحت راهبردی خود میبیند و متکی بر این مصلحتاندیشی، با تمام توان و با به کار گرفتن تمام اهرمهای داخلی و خارجی و توسل به هر ترفند ممکن، از جمله تراشیدن رهبرنماهای متعدد از چهرههای فاقد وزن سیاسی و محروم از پایگاه طبیعی قدرت در جامعه ایرانی و رقیق کردن موضوع رهبری از این راه، تلاش دارد به هر نحو مانع از سازمان گرفتن یک جایگزین واقعی برای خود بشود.
اما این جنبش ملی جاری محروم از سازمان و رهبری در درون خود، شماری قهرمان ملی خلق کرد که تندیس شماری از آنان میتواند در معبد آزادی ایران کنار کاوه، یعقوب لیث صفاری، یپریم خان ارمنی، ستار خان و باقر خان و در کتابهای درسی نوباوگان آینده و صفحات درخشان تاریخ ایرانیان قرار گیرد.
واکنشهای جهانی
خیزش سراسری جاری در ایران اگرچه با تامل و کندتر از رویدادهای روزانه مربوط به جنگ اوکراین (با ۱۰ میلیون پناهنده، هزاران کشته و دهها شهر ویران) در رسانههای جهانی بازتاب یافت، در طول عمر کوتاه خود، به واسطه اقدام ایرانیان مهاجر، رویدادی آشنا در جهان شد.
انعکاس تحولات انقلابی ۱۰۰ روز گذشته ایران در عرصه هنر کمرنگتر از عرصه گزارش و خبر نبود؛ چنانکه هنرمندان ایرانی و مشهورترین چهرههای جهانی تاکنون هزاران شعر و ترانه و رقص و نقش آماده و توجه صدها میلیون بیننده و شنونده در سراسر جهان را به خود جلب کردهاند.
این ثروت انقلابی که چهره خشن، خونریز و فاقد پایگاه قدرت دموکراتیک حکومت مذهبی حاکم بر ایران را پیش چشم و گوش جهانیان قرار داد، از میان رفتنی نیست و ساختن حیثیت عاریه برای آن نیز از عهده هر ماشین تبلیغاتی در جهان خارج است.
سال ۲۰۱۰، هنگام خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس، رسانههای اجتماعی هنوز قدرت امروز را نداشتند و تکیه سنگین خبری هنوز بر رسانههای قراردادی بود ولی معترضان در تونس، لیبی و مصر برای برقراری ارتباط با هم، از رسانههای اجتماعی هم استفاده کردند.
۱۲ سال بعد و در اوج قدرت رسانههای اجتماعی با صدها میلیون کاربر، هشتگ فارسی #مهسا_امینی با عبور از مرز ۳۰۰ میلیون توییت و ریتوییت، فراگیر شد و رکورد جهانی تاریخ توییتر را شکست.
خیزش شجاعانه ایرانیان علیه دیکتاتوری حاکم محکوم به پیروزی و سرنوشت محتوم حکومت، فروپاشی و خلع از قدرت است. لحظه پیروزی نهایی مردم ایران رویدادی ماندگار در تاریخ خواهد شد و موجهای ناشی از آن تا سالها نهتنها در روند زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورهای منطقه که در فراسوی مرزهای اروپا و آفریقا نیز تاثیرگذار میشود. خیزش ملی ایرانیان علیه دیکتاتوری بوی بهار میدهد.