هرکس برای داشتن فرزند تلاش کرده باشد، میداند که چطور انرژی انسان را تحلیل میبرد، بهویژه اگر این اتفاق نیفتد. من در بیست و نه سالگی ازدواج کردم و کمی بعد به شوق داشتن فرزند، قرص پیشگیری از بارداری را کنار گذاشتم. بعد از سالها پیشگیری، بهمحض آنکه خواستم روی شغل و زندگی اجتماعیام تمرکز کنم، متوجه شدم که این نوع زندگی چقدر میتواند مشکل باشد. دور مرا دوستان، همکاران و حتی غریبههای داخل مترو احاطه کرده بودند که با غرور بارداریشان، شکمهای برجسته و حتی علامت «کودک در خودرو» را به نمایش میگذاشتند. با گذشت ماهها و آزمایشهایی که حاکی از «ناباروری بیدلیل» من بود، اندک اندک به یاس و نومیدی کامل رسیدم.
به همین دلیل، وقتی که با همسرم به کلینیک درمان ناباروری ارجاع داده شدیم، حس عجیبی داشتیم، اما رفتن این پیشنهاد در عین حال برایمان تسکین بزرگی بود. فشار عظیم این وظیفه دیگر بر شانههای من نبود. من در دستهای امن کارشناسان جای گرفته بودم. جریان درمان را تا جایی که میشد، محرمانه نگاهداشتم، چون نمیخواستم در صورت شکست، آن را با کسی درمیان بگذارم. هربار در اتاق انتظار بیمارستان، مشرف بر بامهای لندن مینشستم، این استیصال را بهخوبی در صورت دیگر بیماران هم میدیدم.
بختم یار بود و در این مورد، مشمول درمان رایگان سازمان خدمات ملی بهداشت بودم و خودم هزینهای نمیپرداختم، اما برای بالا رفتن شانس باروریام هر هزینهای را میپذیرفتم.
به همین دلیل، هنگامی که شنیدم کلینیکهای باروری خصوصی زوجها را به پرداخت هزینههای اضافیای تحت عنوان «درمانهای جنبی» تشویق میکنند که در واقع بهجای بالا بردن احتمال موفقیت، شانس آنها را برای باروری کاهش میدهد، آنهم با هزینه گزاف، وحشت کردم.
سوءاستفاده از افراد آسیبپذیری که در تب و تاب داشتن فرزند، احتمالا مقروض شدهاند و در مرز بحران روحی قرار میگیرند، بدون تردید کم از جنایت نیست. من، مثل بسیاری دیگر در روند باروری، چنان در این جریان غرق شده بودم که هر توصیه پزشک تن میدادم. این درمانگاههای فرصتطلب، مرتکب شنیعترین تجاوزات به اعتماد و سوءاستفاده از قدرت میشوند.
خوشبختانه، نخستین دور درمان من موثر بود و در روز دوازدهم دسامبر سال ۲۰۱۲ پسرم متولد شد؛ یعنی یک معجزه کامل از هر حیث، حتی در تاریخ تولدش. دو سال گذشت، و تلاشها برای یک خواهر یا برادر برای او، به سقط جنینهای متعدد انجامید.
دلشکسته، بار دیگر به لقاح مصنوعی روی آوردیم، اما این بار دیگر مشمول درمان رایگان نبودیم. به کلینیک دیگری رفتیم که هزینه درمان را باید خودمان تقبل میکردیم و مبلغ بالای پنج هزار پوند، رقم کوچکی نبود. وقتی درمانهای جنبی از جمله تراش آستر رحم و چسب جنین را به ما پیشنهاد کردند، من در شرایط روحیای نبودم که در مورد میزان موفقیت آنها تحقیق کنم. یک بار دیگر به پزشکان اعتماد کردم. و این، دقیقا همان کاری است که بیشتر مردم وقتی نه تنها پول بلکه قلب و عقلشان را در درمان ناباروری سرمایهگذاری میکنند، انجام میدهند.
هیچیک از درمانهای جنبی من در آن دفعه و بار بعدی موثر واقع نشد. پس از صرف هزینهای بیش از ۱۰ هزار پوند برای رویایی که قرار نبود به حقیقت بپیوندد، از ادامه درمان منصرف شدیم. سلامت روان و پسانداز، بیکران نیست.
به گونهای باورنکردنی، داستان ما پایانی خوش داشت: یک بارداری دیگر، بدون درمانهای پرهزینه یا کمکهای پزشکی. پسر دوم ما در ماه مه سال ۲۰۱۶ متولد شد. یک معجزه دیگر.
روزی نمیگذرد که به خاطر دو فرزندم خودم را بینهایت خوشاقبال نبینم. اما حتی فکر این که برخی از این درمانگاهها از افراد آسیب پذیری مثل من تنها برای منافع مالی سوءاستفاده میکنند، انزجارآور است. بدون تردید باید اقدامات سختگیرانهتری در نظر گرفته شود که از استیصال مردم بهرهبرداری، و به دردشان اضافه نشود.
قرار نیست فقط به این دلیل که درمان ناباروری در کلینیکهای خصوصی هم انجام میشود، افرادی که در نومیدی به دیگران اعتماد میکنند، به خاطر منافع مالی مورد سوءاستفاده قرار گیرند. قانون باید عوض شود.
© The Independent