نام مرضیه (خدیجه اشرفالسادات مرتضایی) که این روزها دهمین سال درگذشت او را میگذرانیم، با مجموعهای از خاطرهانگیزترین ترانهها و تصنیفهای ایرانی آمیخته است. آثاری که فصلی مهم از ترانهسرایی و تصنیفسازی و نیز بازخوانی برخی از تصنیفهای ناب گذشته را شامل میشود. همچنان که برخی نیز از پیوستن او به یکی از جریانات سیاسی در دو دهه آخر عمرش یاد میکنند که به وجهه هنری او آسیبهایی جدی وارد کرد.
مرضیه در سال ۱۳۰۳ متولد شد. در خانوادهای مذهبی و چنان که خود در چندین مصاحبه عنوان کرده است، پدرش کسوت روحانی داشت اما از بینش و نگاهی امروزین برخوردار بود و دخترش را نه تنها به مدرسه فرستاد که حتی با آموزش موسیقی به او مخالفت نکرد. در حالی که در آن سالها، انتخاب پیشه موسیقی و خواندن زن یکی از تابوهای بزرگ خانوادهها بود. نمونهای از این مقاومتها را در زندگی هایده به عیان دیدهایم که به خاطر خواندن، تقریبا خانواده را رها کرد و به عشق اول و آخر زندگیاش، موسیقی و آوازخوانی روی آورد.
مرضیه اگر چه صدایی خوش داشت، اما پیش از آن که به سراغ خوانندگی در رادیو برود به سمت بازیگری تئاتر رفت و برای مدتی هم در جامعه باربد و زیر نظر اسماعیلخان مهرتاش تمرین کرد، اما به دلیل آن که روی صحنه تئاتر دستپاچه میشد و آموزههای کارگردان را از خاطر میبرد، این کار را رها کرد. مرتضی احمدی در خاطراتش از روزی یاد میکند که با مرضیه بسیار تمرین کرده بودند و او هنگام اجرای نقشش به عنوان یک خواننده، اثر را فالش خواند و لذا کارگردان نمایش به او گفت که شما باید بروی رادیو بخوانی و نه جلوی تماشاگران.
تصنیفخوانی کمنظیر
در چند گفتوگویی که از مرضیه به جای مانده است، او به آموزش موسیقی و ردیفهای آوازی و تصنیفخوانی نزد دو تن از بزرگان موسیقی ایران اشاره کرده است. نخست «ابوالحسن صبا» که یکی از کمنظیرترین چهرههای موسیقی اصیل ایرانی است و شاگردان او عمدتا در زمره سرآمدان موسیقی قرار گرفتند و دیگری «عبداللهخان دوامی». مرضیه نزد دوامی ردیفهای موسیقی ایران را فراگرفت اما آن چه از آوازهای او بر جای مانده است، نشان میدهد او در زمینه ارائه آواز و به خصوص تحریر در آواز ایرانی و در مقایسه با خوانندگانی چون روحانگیز و قمر و حتی بعدها پریسا و هنگامه اخوان، اثر درخشان و در خوراعتنایی ندارد. اگرچه خود اصرار داشت که از او با عنوان آوازهخوان یاد شود و نه خواننده. اما در مقابل، در بخش تصنیفخوانی او از معدود زنانی است که در بازخوانی برخی از آثار «علیاکبرخان شیدا» موفق عمل کرده است و به نظر میرسد این بخش را وامدار استادش، عبدالله خان دوامی است که حافظهای شگفت در ضربیخوانی و تصنیفخوانی داشت. دوامی را میتوان حافظه تصنیف ایران نامید که وقتی درگذشت، بیش از ۱۸۰ تصنیف از او را استاد فرامرز پایور ثبت، ضبط و منتشر کرد.
تصنیفهایی چون «امشب شب مهتابه»، «ای باد صبا»، «در فکر»، «بت چین» که از بهترین آثار علیاکبرخان شیدا به شمار میروند که ابتدا با صدای مرضیه شنیده شد و بعدها دیگرانی چون شجریان هم در بازخوانی آن سنگ تمام گذاشتند. آن گونه که هوشنگ ابتهاج (سایه) در خاطراتش عنوان کرده است. مرضیه عنوانی بود که روحالله خالقی یا پیرنیا به مرضیه دادند چون «مرضیه اسم معشوق شیدا، آهنگساز معروف بود. اوایل هم مرضیه آهنگهای شیدا را خوانده بود. بعد هم روزنامهها جنگ مرضیه و دلکش راه انداختند. ملت دو قسمت شدند، عدهای طرفدار دلکش و عدهای طرفدار مرضیه.» (پیر پرنیان اندیش-ص ۵۶۳)
اما تنها بازخوانی آثار گذشتگان نبود که نام مرضیه را در تاریخ ترانهخوانی ایران جاودانه ساخت، بلکه برخی از خاطرهانگیزترین ترانههای تاریخ موسیقی معاصر نیز به نام او سند خورده است. از جمله «بوی جوی مولیان» (همخوانی با بنان) «میزده»، «بیداد زمان»، «دیدی که رسوا شد دلم» و … ترانه «بیداد زمان» که با آهنگی از پرویز یاحقی و سرودهای از بیژن ترقی در آواز اصفهان ساخته شد، از آثار فراموشنشدنی و نمونهای ناب از همکاری ترانهسرا، آهنگساز و خواننده است. این ترانه همانند برخی دیگر از ترانههای بیژن ترقی مضموندار است و حکایت برگی را بازگو میکند که در پاییز از درختی فرو افتاده است و باد او را با خود به این سو و آن سو میکشاند.
از مرضیه اذانی نیز به جا مانده است و شاید تنها بانوی خوانندهای باشد که اذان گفته است. این اذان در نغمه اصفهان ساخته شد.
سالهای انقلاب و خاموشی و سکوت
مرضیه از معدود خوانندگانی بود که در سالهای اولیه پس از انقلاب و به خلاف دیگر خوانندگانی که کارشان به احضار و دادگاه کشیده شد، از این آسیب مصون ماند. برخی دلیل آن را نسبت «سیده» بودن او میدانند و برخی دیگر به دلیل آن که مرضیه هیچگاه در قبل از انقلاب در کاباره نخواند و به نوعی در قشر مذهبی به عنون خوانندهای وزین و سنگین اعتباری داشت و همین مانعی شد برای کشاندنش به دادگاه.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما به گفته نوهاش (جانان خرم) در گفتوگوی تصویری با کیهان لندن، از چند سال مانده به خروج بیبازگشتش از ایران، برخی تضییقات برای او ایجاد شد که از جمله آنها سلب حقامضاء از او برای خرید و فروش املاک و یا بستن حساب بانکیاش بود. این در حالی است که تا قبل از آن مرضیه به راحتی از کشور خارج میشد و برای معالجاتش نیز مشکلی در ورود و خروج نداشت و مسؤولان رده میانی نیز با او با احترام برخورد میکردند و سعی در گرهگشایی از مشکلاتش داشتند.
نوه مرضیه از پیشنهاد مسئولان موسیقی وقت ایران به مرضیه برای اجرای کنسرت ویژه بانوان نیز خبر داد. این نکته نشان میدهد مرضیه در کنار و به مانند پریسا از حداقلی از امکانات برای فعالیت دوباره برخوردار بود و نهادهای هسته سخت قدرت، به او امکان فعالیت در ایران میدادند. اما از قرار مرضیه با این پیشنهاد مخالفت میکند و میگوید اگر بخواهد کنسرت بدهد تماشاگر زن و مرد باید با هم صدایش را بشنوند.
پیوستن به سازمان مجاهدین خلق؛ گره خوردن با سیاست
درباره نحوه پیوستن مرضیه به سازمان مجاهدین خلق روایتهای مختلفی است. او خود هیچگاه توضیحی دقیق از چگونگی آغاز این همکاری بیان نکرد و یادداشت و یا گفتوگویی از او در این زمینه منتشر نشده است، اما نوهاش، جانان خرم، از دیداری یاد کرده است که در یکی از سفرهای مرضیه به پاریس، متین دفتری برای او با مسعود رجوی ترتیب داد. دیداری که به گفته نوهاش تصادفی و حتی بیاطلاع مرضیه بود.
همین موضوع سبب شد تا در عمل، مرضیه حس کند بازگشتش به ایران میتواند خطرناک باشد. از سوی دیگر پیوستن مرضیه به این سازمان نیز برگ برندهای برای آنان بود. شاهماهیای که صید آن میتوانست بخش موسیقایی سازمان را حیاتی دیگر بخشد. پیش از آن البته «عماد رام» به این سازمان پیوسته بود اما مرضیه و نامش طنین دیگری داشت. نگاهی به برخی اجراهای مرضیه با ارکسترهای بزرگ و در تالارهای پرشکوه و چند هزار نفری نشان میدهد که سازمان مجاهدین سرمایهگذاری بالایی برای این کار انجام داده بود. اگر چه عمده این کارها بازسازی آثار گذشتگان بود. از جمله کارهایی که در یکی از این اجراها خوانده شد، «بوی جوی مولیان» ساخته روحالله خالقی بود که به همان صورت دوصدایی و این بار با همراهی نوه مرضیه (جانان خرم) خوانده شد.
مرضیه در سالهای پایانی عمر و سوزاندن خاطرات
به گفته جانان خرم در همان گفتوگوی تصویری با کیهان لندن، مرضیه، چند سال قبل از درگذشت، مجموعهای از یادداشتهای خود را در شومینه منزلش در پاریس سوزاند در حالی که هم دخترش (هنگامه) و هم نوهاش اصرار بسیاری کردند که این کار انجام نشود اما او ترجیح داد بخشی از این یادداشتها را از بین ببرد.
نوه مرضیه در همین گفتوگو که دو سال قبل انجام شد، از وجود برخی دیگر از روزنوشتهای مرضیه خبر داد که قرار است به زودی انتشار یابد. او در همین گفتوگو این تشکیک را، که سازمان مجاهدین برای دورهای مرضیه را زندانی کرده بود، رد کرد و گفت هیچگاه چنین کاری با مادربزرگش انجام نشده است. به گفته نوه مرضیه در این کتاب برخی از ابهامات و پرسشها درباره چگونگی پیوستن او به سازمان مجاهدین خلق نیز از سوی مرضیه توضیح داده شده است. یادداشتهایی که همراه عکسهای بسیاری قرار است انتشار یابد، اما به رغم گذشت دو سال از اعلام این خبر، تنها چیزی که از این مجموعه منتشر شده است، عکسهایی است که اخیرا در دهمین سال درگذشتش از سوی بیبیسی منتشر شد.
شش ماه قبل از درگذشت مرضیه تنها دخترش (هنگامه) از دنیا میرود و این اتفاق آسیب بزرگی به مرضیه وارد میکند و سبب میشود تا او عملا گوشه انزوا اختیار کند و درنهایت پس از بیماری و بستری شدن در روز ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹ تن به خاک بسپارد.