به جز انتخابات سال 1383 افغانستان ، تقریبا تمامی انتخاباتی که در ۱۸ سال گذشته در افغانستان برگزار شده است ، با جدال و جنجال همراه بوده. پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 که در فضای نسبتا آرام و بدون سر و صدا ( البته به صورت نسبی ) برگزار شد، دیگرهیچ انتخاباتی نبوده که جدالی به همراه نداشته باشد. انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 که در آن زمان حامد کرزای و داکتر عبدالله عبدالله به دور دوم راه یافتند، همچنان با جدالهای تقلب و تخلف همراه بود.
اما در آن زمان فشارهای جامعه جهانی بهخصوص آمریکا باعث شد که دکتر عبدالله بدون حضور در دور دوم از گردونه رقابت خارج شود و حامد کرزای برای بار دوم به رئیس جمهوری تعیین شود. اما انتخابات ریاست جمهوری بعدی این گونه نبود؛ جدال میان دو نامزد پیشتاز( غنی و عبدالله) که یکدیگر را به تقلب گسترده متهم میکردند، بحران عمیقی را ایجاد کرد که ناگزیر با پادرمیانی وزیر خارجه امریکا و تشکیل حکومت وحدت ملی شد. حالا هم در 2019 به نظر میرسد که همان سناریو در حال تکرار است. با این تفاوت که این بار هر دو نامزد پیشتاز هرگونه شکل گیری سناریوی تکراری حکومت وحدت ملی دوم را پیشاپیش رد کرده اند.
اما این بار جدالها تنها به درگیریهای لفظی میان هواداران دو تیم رقیب خاتمه نیافته است. بلکه تنشهای خطرناک و عمیق نفرت قومی نیز وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی شده است .متاسفانه نامزدان انتخابات ریاست جمهوری، برای جذب رای بیشتر، چتر قومی را بهترین ابزار برای تشکیل بانک های رای میدانند؛ فارغ از این که در دراز مدت فاصله میان اقوام در افغانستان روز به روز بیشتر میشود.
تنش های قومی به شکل روشن و واضح از دهه هفتاد شمسی در افغانستان رو نشان داد . پس از پیروزی مجاهدین ، جنگ های تنظیمی هرچند در آغاز جنبه قدرت طلبی داشت. اما پس از آن عنصر تفوق قومی و زبانی و حتی مذهبی هم چاشنی این جنگها شد. این تنش همچنان ادامه داشت تا این که طالبان از گردونه قدرت دور شد و جای آن را حکومتی با پایه دموکراتیک گرفت. خیلی ها فکر میکردند دموکراسی زمینهساز درهم ریختن سقفهای جدا از هم قومی در افغانستان خواهد شد و شایسته سالاری گزینه اصلی برای انتخاب اصلح در افغانستان خواهد بود. متاسفانه چنین نشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
قدرت در افغانستان به طور کل در دست دو گروه قرار گرفت. رهبران و فرماندهان جهادی که در جریان دوره سلطه طالبان در مقابل این گروه قرار گرفته بودند و تکنوکرات هایی که با حامد کرزای، نخستین رئیس جمهوری پس از طالبان، از غرب آمده بودند. گروه اول به دلیل این که گذشته سیاهی در افغانستان رقم زدند منفور جامعه و مردم بودند و گروه دوم هم به دلیل این که سالیان دراز از متن جامعه افغانستانی دور قرار گرفته بودند، قابل اعتماد نبودند.
در نتیجه سیاستمداران برای ایجاد چتر حمایتیای که بتواند پشتوانه آنها در قدرت باشد، روش دیگری را انتخاب کردند که میتوان گفت بد ترین روش بود. بستر قومی برای این منظور بهترین گزینه در نظر سیاستمداران افغان آمد. اما برای این که بسیج قومی به شکل بهتری صورت پذیرد ناسیونالیسم تباری باید بیشتر قوام داده میشد. به این ترتیب سیاستمداران، با مطرح کردن بحث تفوق قومی و تقابل اقوام دیگر در مقابل این تفوق، زمینه فاصله گرفتن اقوام گوناگون در افغانستان را میسر ساختند. در کنار آن تحقیر و خوار شمردن اقوام دیگر هم ابزاری برای نشان دادن برتری یک قوم بر قوم دیگر شد. سیاستمداران به خوبی به این نتیجه رسیدهاند که هیچ قومی در یک نظام دموکراتیک، که اصل حکومت داری بر مبنای انتخاب مردم است، نمیتواند به تنهایی سکان قدرت را به تمامی در دست بگیرد. به ناچار باید ائتلافهایی برای دستیابی به قدرت ایجاد شود.
از همین روست که در گروههای انتخاباتی تناسب قومی در نظر گرفته میشود. اما وقتی جدالهای انتخاباتی در کشوری مثل افغانستان شکل میگیرد، سیاستمداران از هیچ حربه ای برای ضربه زدن به حریف دریغ نمی کنند. تحقیر یک قوم از سوی یک تیم انتخاباتی و بار دیگر تکثیر این مساله در شبکه های اجتماعی در این روزها بدترین وضعیت را میان مردم به وجود آورده است. عده ای به حمایت از این و عده ای به حمایت از آن ، بدون در نظر گرفتن عواقب این مسائل سعی در ایجاد نفرت قومی دارند. مسلما تا چند روز دیگر نتایج انتخابات مشخص شده وبلاخره پیروز این دوره پر از جنجال اعلان خواهد شد و سیاستمداران برای به دست آوردن قدرت، بار دیگر به پر و پای قدرتمندان خواهند چسبید. اما چیزی که همچنان پابرجا خواهد ماند، عقده های بازنشده ناشی از نفرت پراکنی قومی است. این عقده ها روزی باز خواهد شد و آنگاه بهترین آرزو این خواهد بود که افغانستان به رواندای دیگر تبدیل نشود.