جامعه ایران یک جامعه پرتکاپو و زنده است. حکومت دینی علیرغم استفاده از همه آموزههای حکومتهای سرکوبگر کمونیستی و فاشیستی و تجربیات روحانیت در ذهنشویی و مهندسی فرهنگی و اجتماعی، نتوانست از اکثریت شهروندان ایرانی موجوداتی مطیع و «طراز مکتب» و از جامعه کلیتی رمهوار بسازد. از این جهت، جنبشهای سیاسی و اجتماعی حتی تحت رژیم دستبهتفنگ، مافیایی، تمامیتخواه و کودککش نیز متوقف نشدهاند. بازنده اصلی همه جنبشهای اجتماعی (مثل جنبشهای زنان، دانشجویی، کارگران، محیط زیستی، جوانان، معلمان) و سیاسی (از اعتراضات نیمه اول دهه هفتاد تا جنبش اصلاحطلبی، از جنبش سبز تا جنبشهای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱)، حکومت دینی و نظام ولایت فقیه و روحانیت شیعه و اسلامگرایان همراه آنها بودهاند که به کوچکترین مطالبات عمومی پاسخ نداده و جامعه همچون کوه آتشفشانی آماده انفجار است.
اما در کنار حکومت، دیگر بازندگانی نیز درمیان مخالفان آن در جریان جنبشها وجود دارند. بحث را نخست با برندگان این جنبشها آغاز میکنم. معیار برندگی و بازندگی نیز کاهش یا افزایش حمایت افکار عمومی از ایدهها و نمادها و سیاستهاست و نه چیزی دیگر. نیروهای سیاسی با ایدئولوژی و سیاستهای خاص، کمتر دچار مرگ میشوند، اما حمایت افکار عمومی از آنها در فراز و نشیب است.
برندگان
چهار گروه برندگان تحولات سیاسی و اجتماعی در ۴۴ سال اخیر بودهاند:
۱- طرفداران سکولاریسم. طرفداری از سکولاریسم هم درمیان طیفی از جمهوریخواهان و مشروطهطلبان و هم درمیان دینداران و غیردینداران به چشم می خورد. حکومت دینی آنچنان دین را به ابزار فساد و تقلب و فریب و تحمیق تبدیل کرد که سکولاریسم از روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به بدیلی قابل دفاع برای قدسیسالاری و حکومت روحانیون تبدیل شد. ممکن است یک گرایش یا سیاست درمیان انواعی گرایشها و سیاستهای یک گروه، عامل بازندگی آن در جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران شده باشد، اما سکولار بودن همیشه عامل افزایش محبوبیت در ۴۴ سال گذشته بوده است. به نظر میآید در حرکتهای بعدی بیشتر از این برگ برنده استفاده شود.
۲- دگراندیشان و دگرباشان. این دو گروه که انواع اقلیتهای فکری، قومی، مذهبی-غیرمذهبی و جنسیتی را شامل میشوند، علیرغم دادن هزینههای زیاد (مثل اعدام و ضبط اموال بهائیان و یهودیان، سلاخی کشیشها، سرکوب شدید کردها، عربها و بلوچهای ایرانی، و نفی وجود همجنسگرایان) توانستهاند در جریان جنبشها سربلند و محبوبتر از گذشته ظاهر شوند. در هر جنبشی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده، چهرههای بیشتری از این دو گروه در افکار عمومی جا باز کردهاند. این گروهها نه بهدلیل گرایش و توجه رسانهها، بلکه بهدلیل حمایت در افکار عمومی، مطرح بودهاند و خواهند بود.
۳- روحانیون اهل سنت. در جنبشهای قبلی، روحانیون اهل سنت عموما سکوت پیشه میکردند، اما در انقلاب ۱۴۰۱ بسیاری از ماموستاهای کردستان و مولویهای گلستان و بلوچستان در کنار مردم معترض و دادخواهان قرار گرفتند. تنها به محبوبیت مولوی عبدالحمید یا مولوی گرگیچ در میان ایرانیان نگاه کنید. حکومتی که روحانیون شیعه مخالف را در حصر نگاه داشته یا در دادگاه ویژه محاکمه کرده است، نتوانست روحانیون شاخص و محبوب اهل سنت را از صدایی که درمیان مردم داشتند محروم کند.
۴- مشروطهخواهان. مشروطهخواهان (و نه طرفداران سلطنت مطلقه) همواره بر بازگشت به نظام مشروطه دربرابر نظام مشروعهخواه جمهوری اسلامی تاکید داشتهاند. آنها حتی برخی شکستهای حکومت پهلوی را به رعایتنکردن نظام مشروطه پادشاهی نسبت میدهند. مشروطهخواهی در ایران امروز در موقعیتی قرار دارد که درصورت فروپاشی رژیم یا براندازی آن، قویترین چارچوب سیاسی بدیل نظام موجود بهشمار میرود. از انقلاب ۱۴۰۱ نیروهای ملیگرا و مشروطهخواه بسیار قدرتمندتر از گذشته بیرون آمدند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
علت برندهبودن این چهار گروه آن بوده است که ۱) با اصل ولایت فقیه و حکومت شیعی از روز اول فاصله داشته و فاصله خود را کموبیش حفظ کردهاند؛ ۲) همیشه نگاهشان را بهجای حکومت به مردمی که حقوق خود را از دست داده و تحت ستم قرار داشتهاند، حفظ کردهاند و از همین جهت، درنهایت از وسطبازی و استمرارطلبی دست کشیدند، یا از آغاز اینچنین نبودند؛ و ۳) نگاه ملی و انسانی و حقوق بشری آنها بر نگاه مذهبی و سیاسیشان غلبه داشته است. نیروهای ملی-مذهبی در سالهای دهه پنجاه از ادبیات حقوق بشری و ملی استفاده میکردند، اما این ادبیات را در دهههای شصت و هفتاد به حاشیه فرستادند و از این جهت، بهتدریج حمایت عمومی را از دست دادند.
بازندهها
در میان مخالفان جمهوری اسلامی میتوان به سه گروه عمده از بازندگان اشاره کرد:
۱- سوسیالیست-مارکسیستها (که امروز با لباس مبدل جمهوریخواهی به صحنه آمدهاند و اسمی از ایدئولوژی اصلی خود نمیبرند) از سال ۱۳۶۰ بدینسو، نیروهایی درحال افول بودهاند. حتی قربانیان بسیاری که حکومت از آنها در سالهای ۵۹ تا ۶۰ و بعد در کشتار سال ۶۷ گرفت، نتوانست بر محبوبیت سیاسی آنها بیفزاید. مردم ایران آنها را شریک خمینی در فجایع موجود میدانند. حکومت دینی شعارهای عمده آنها را در عرصه عمل به اجرا در آورد (مثل سیاست ضدآمریکایی-ضداسرائیلی، مصادرهها، ملیکردنها و اعدام مقامهای حکومت پهلوی) و مردم دیدند که نتایج آنها چیست. چپهای مارکسیست در انقلاب ۱۴۰۱ تلاش کردند با فاشیست و راست افراطی معرفیکردن ملیگرایان ایرانی، آنها را درمیان معترضان بدنام کنند - بالاخص با حمایتی که رسانههای غربی با همین گفتمان از این گروهها دارند - اما موفقیت چندانی پیدا نکردند، چون کسی معرفی وطندوستی و ملت-محوری بهعنوان راست و افراطیبودن را نمیخرد.
تنها به داستان پرچم نگاه کنید. پرچم شیروخورشید علیرغم تلاش جمهوریخواهان (مارکسیستها و اصلاحطلبان مذهبی سابق و لاحق) برای سلطنتی معرفیکردن آن، به پرچم ملی ایرانیان در سراسر دنیا تبدیل شد. حتی در حرکتهای صنفی چند سال اخیر، اثر چندانی از شعارهای کمونیستی و سوسیالیستی به چشم نمیخورد. هیچ نظر سنجیای در سالهای اخیر از افزایش توجه مردم به گروههای چپ، حتی با ائتلافها و عناوین تازه، حکایت نمیکند.
۲- اصلاحطلبان مذهبی. جریان اصلاحطلبان مذهبی پس از شکست جنبش سبز مدام درحال افول بوده است. آنها از شکست در زیر سایه «نخست وزیر امام» درس نگرفته و زیر علم یک عنصر اطلاعاتی (حسن روحانی) که باوری به اصلاحات نداشت، رفتند. اصلاحطلبان با وقوف به همین افول حمایت مردمی، در جنبشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ کنار حکومت قرار گرفتند و خواهان سرکوب شدید معترضان شدند (به بیانیههای گروههای شاخص و چهرههای معروف آنها در آن دوره نگاه کنید). در انقلاب ۱۴۰۱ آنها مواضع سرکوبگرایانه خود را تکرار نکردند (بهدلیل برسر کار آمدن دولت رئیسی) اما با فرصتطلبی این انقلاب را نتیجه بیتوجهی حکومت به خود معرفی کردند تا راه را برای بازگشت به مواضع ازدسترفته باز کنند.
۳- مجاهدین خلق. این گروه بهطور مکرر بعد از هر جنبش اجتماعی و سیاسی به جامعه ایران اثبات کرده است که اهل اصلاح و تغییر سیاستها و مشیهای خود نیست. در جنبش اخیر مواضع اعضا و طرفداران مجاهدین خلق در رسانهها و شبکههای اجتماعی بیشتر متوجه تخریب رقبایشان (بهطور عمده شاهزاده رضا پهلوی) بود، تا اینکه حرکتی ایجابی از خود داشته باشد. این گروه آنچنان پایگاه اجتماعی ضعیفی در ایران دارد که حکومت حتی به معترضان بازداشتی انقلاب ۱۴۰۱ اتهام همکاری با این سازمان را نمیزد، درحالیکه در سال ۸۸ هنوز این روال در ماشین سرکوب حکومت جاری بود. در طول جنبش انقلابی ۱۴۰۱ مجاهدین خلق حتی یک گردهمایی اختصاصی برای حمایت از معترضان برگزار نکرد؛ گویی دیگی که برای مجاهدین خلق نجوشد، اصولا نباید بر روی آتش قرار گیرد.
چنانکه میبینید، گفتمان و روشهای هر سه گروه بازنده ذکرشده به عصر انقلاب مخرب ۵۷ تعلق دارند و همچنان با همان عینک به تحولات امروز نگاه میکنند. این سه گروه هنوز نتوانستهاند با نگاهی انتقادی به دیدگاهها و نتایج آن حرکت خاماندیشانه و خیالپروانه بپردازند.
بازندهها که بعد از افول اعتراضات خیابانی در ایران بیشتر به حمله به رقبای خود در دنیای مجازی مشغولاند، مسیر معقولتری درپیش دارند: ببینند چرا رقبای آنها در هر دوره از جنبشهای اجتماعی و سیاسی حمایت بیشتری کسب کردهاند و ایده، سیاستها و روشهای خود را تغییر دهند یا اصلاح کنند. حکومتهای استبدادی و تمامیتخواه شاید بتوانند با سرکوب و تبلیغات چند صباحی بر عمر خود بیفزایند، اما گروههای مخالف یک حکومت، به چشمانداز امیدبخش، مدارا، سیاستهای بدیل، و سازگاری در مواضع و سیاستها نیاز دارند، تا حمایت عمومی را از خود افزایش دهند.